روح الله فصیحی
چکیده
در دنیای امروز، رسانههای جمعیِ پیشرفته با بهرهگیری از دانش نحوهی تأثیرگذاری، سبب افزایش نقش رسانهها در ایجاد، کاهش یا گسترش بحرانها شده است، بهگونهای که این تأثیرگذاری، ماهیتی بسیار متفاوت از گذشته پیدا کرده است. به بیان دیگر، امروزه رسانههای گروهی مدرن نقش غیر قابل انکاری در ساختار نظام اجتماعی ایفا میکنند. به همین علت، همهی صاحبنظران بر این باورند که رسانهها همچون شمشیری دو سویه عمل میکنند. آنها قادرند در خدمت بحران و جنگ باشند و یا میتوانند به طور آگاهانه به کاهش بحرانها و حفظ صلح و امنیت جهانی کمک کنند. بهبود شرایط به منظور ایجاد و حفظ ثبات و صلح در جوامع انسانی و در مقیاسی کوچکتر (در افغانستان امروز) نیازمند روشنسازی ذهنیت مردم و مشارکت جدی سیاسی و اجتماعی آنها میباشد. پیدا است که این نیاز مبرم، بدون هماهنگی و همنوایی با رسانههای جمعی، ناممکن به نظر میرسد.
کلید واژهها: رسانههای جمعی، رسانه و سیاست، رسانه و ایجاد صلح.
مقدمه
با پیشرفت فناوری ارتباطات و از بینرفتن فاصلههای مکانی، اکنون جهانی پدیدار شده است که مشخصات، ملاکها و معیارهای متفاوتی نسبت به دوران گذشته دارد. در جهان کنونی، روابط بین کشورها همچون گذشته نیست که تنها دولتها و حاکمیتها از یکدیگر تأثیر بپذیرند، بلکه در عرصهی جدید، افزون بر دولتها، افکار عمومی کشورها نیز در نظر گرفته میشود. به تعبیر دیگر، افکار عمومی جهانی نیز به عنوان یک عامل تأثیرگذار شناخته شده و در برنامهریزیهای روابط بینالملل منظور میشود. بنابراین، در عصر کنونی روابط بین کشورها را تنها حاکمیتها تعیین نمیکنند، بلکه دولتها، افکار عمومی و رسانهها در مجموع، معادلات روابط بینالملل را میسازند. امروزه روابط بین کشورها با عنوان دیپلماسی عمومی و اختصاصاً در حوزهی فناوریهای ارتباطی با عنوان دیپلماسی رسانهای تعریف میشود.
در دنیای مدرن امروز، رسانه تعريف گستردهاي پيدا كرده است و نقشی فراتر از اطلاعرسانیِ صرف دارد و برخلاف معنای گذشته، تنها به تلويزيون، راديو، روزنامه، مجله و كتاب منحصر نيست. امروزه رسانههاي گروهي به سبب فراوانبودنشان، به رسانههاي فردي تبديل شدهاند و از طرفي، به صورت يك جبههی عظيم فرهنگي درآمدهاند. جبههی فرهنگي، به گستردگي همهی كشورها، شهرها، كوچهها و خيابانها است. همهی مغزها و انديشهها جبههی فرهنگي شدهاند و علمدار جبههی فرهنگي، رسانهها هستند.
رسانه در لغت به معناي رساندن است و در اصطلاح، وسيلهاي براي نقل و انتقال اطلاعات، ايدهها و افكار افراد يا جامعه و واسطهی عيني و عملي در فرآيند برقراري ارتباط است. اكنون آنچه مصداق اين تعريف است، وسايل همگانی چون روزنامهها، مجلات، راديو، تلويزيون، ماهواره، اينترنت و… ميباشند (ازکمپ، 1376). رسانهی عمومی و یا به بیان دیگر، وسایل ارتباط جمعی، اصطلاح فارسيشدهی واژهی لاتين “Medium”ميباشد و منظور از آن دستهاي از وسايل “Media”هستند كه مورد توجه تعداد كثيري قرار میگیرد و از تمدنهاي جديد بهوجود آمدهاند (کازنو، 1376: 3). البته رسانه در اين تعريف بهطور كامل معرفي نشده است؛ زيرا وسايلي كه مورد توجه تعداد كثيري باشد و در تمدن جديد بهوجود آمده باشد، محدود و منحصر به وسايل ارتباط جمعي نيست. از اينرو، بايستي به تعريفي دقيقتر پرداخت. رسانه به معناي هر وسيلهاي است كه انتقالدهندهی فرهنگها و افكار عدهاي باشد. اكنون، آنچه مصداق اين تعريف است، وسايلي همانند: روزنامهها، مجلات، راديو، تلويزيونها، ويدیو و… ميباشند.
اهمیت رسانه
رسانههای جمعی یکی از پدیدههای بارز جهان معاصر به شمار میروند. سهم عمده و تعیینکنندهی آنها در تغییر و تحولات فرهنگی و اجتماعی، بهویژه سیاستها و برنامههای توسعه در صد سال گذشته به حدی بوده است که عصر حاضر را عصر ارتباطات نامیدهاند. آگاهسازی جامعه و آموزش همگانی و توسعهی مشارکت در پرتو رشد و شتاب روزافزون رسانهها اهمیت فراوان دارد و نقش اطلاعرسانی به مردم و بالابردن فهم و شعور سیاسی جامعه از اهم وظایف وسایل ارتباطی است (آقایی، 1389).
در این میان، رادیو و تلویزیون به لحاظ طبیعت ویژهی خود (پوشش فراگیر و استفادهی راحت)، از اهمیت ویژهای برخوردار هستند. این دو رسانه از یکسو میتوانند در تحکم ارزشها، تقویت هنجارهای مثبت، بالندگی افکار عمومی، ارتقای سطح فکری و فرهنگی جامعه و ترویج و تبدیل به فرهنگ عمومی مؤثر واقع شوند و از سوی دیگر، میتوانند به ایستایی فرهنگی و انحطاط فکری جامعه دامن بزنند. بنابراین، بهخوبی روشن است که رادیو و تلویزیون نقش کلیدی در فرایند توسعه دارند و ابزار قدرتمند در جهت زمینهسازی و پیشبرد برنامههای توسعه در جامعه هستند. در عصری که جهان پیوسته در حال کوچکشدن بهسوی دهکدهی جهانی است، شناخت و عملکرد رسانهها برای احراز هویت فرهنگی و ارزشهای ملی نقش مؤثر و مفیدی دارد.
رسانهها در کنار دیگر نهادهای سازنده، در طرز تفکر جامعه نقش عمدهای ایفا میکنند. رسانهها؛ افکار، عقاید و نگرشهای جدید را در میان افراد جامعه منتشر میکنند و با تأکید بر برخی نگرشها، جنبههای مثبت یا منفی آن را آشکار میسازند. رسانهها از طریق ارائهی درست و یا نادرست مطالب، باعث جهتگیری افراد میشوند و به نوعی، قادرند یک طرز تفکر عمومی در جامعه ایجاد کنند. به دلیل ارائهی پیام از طریق رسانهها، افراد عقیدهی فردی خود را در مقابل عقیدهی اجتماعی (رسانه) میبینند و در بسیاری موارد در جهت پیام رسانه تغییر عقیده میدهند. به عبارت دیگر، رسانهها در عصر حاضر، اقتدار اغواکننده و متقاعدکننده را جایگزین اقتدار از طریق زور کردهاند.
امروزه مفاهیم تکنولوژی و صنایع پیشرفتهی الکترونیکی و کامپیوتری و در مجموع رسانهای، به صورت شگفتآوری خود را به کشورهایی که قصد نوگرایی دارند، تحمیل میکنند. شاید یکی از مهمترین دلایل عمدهای که کشورهای غربی، سرمایهگذاریهای فراوانی را از طریق ایجاد شبکههای اینترنتی، تلویزیونی و رسانههای دیگر انجام میدهد، امیدی است که به کنترل افکار عمومی جهان داشته است. متأسفانه در بسیاری از کشورهای جهان سوم یا به عبارت دیگر، در حال توسعه، از رسانههای در اختیار خود، بهخصوص رادیو و تلویزیون، به عنوان یک ابزار یکطرفهی سیاسی برای تبلیغ و حتی بمباران ذهنی تودههای مردم استفاده میکند. نتیجهی این عمل آن است که تودههای مردم به جای کسب آگاهی و شعور همهجانبهی سیاسی، برنامههای رادیویی و تلویزیونی را ابزاری برای اعمال نظر حکومت تلقی میکنند و هراندازه هم این حکومتها ملی و مردمی باشند، مردم خود را در برخورد و ارتباط فعالانه با آن نمیبینند. در غیاب احزاب، سازمانها و تشکلهای سیاسی دیگر، در کشورهای توسعهنیافته، باب تبادل نظر سیاسی مسدود شده و اگر رادیو و تلویزیون در این کشورها نتوانند نظرات متکثر و متنوع سیاسی در جامعه را منعکس سازند، این رسانهها صرفاً به رسانههایی دولتی مبدل میشوند و امکان رشد و توسعه در ابعاد گوناگون، مختل میشود. این امر برای کشورهای توسعهنیافته وقتی خطرناکتر میشود که موجب انفعال تودهها و در نهایت باز شدن راههای تسلط مجدد استعمار – که به اشکال نوینی تبدیل شدهاند – میگردد. اگر مردم عادت کنند مطالب و موضوعاتی را که از رسانه ساطع میشود، بیهیچ تردیدی بپذیرند، نه تنها از کشف حقایق محروم میمانند، بلکه تحمیق تدریجی در آنها بهوجود میآید. برنامهریزی و بهرهگیری مناسب سیاسی از این رسانهها در کشورهای کمتر توسعهیافته بهحدی حایز اهمیت است که غفلت از آن میتواند لطمههای جبرانناپذیری را به بار آورد.
انواع رسانه
با توجه به گسترش روزافزون تکنالوژی در دنيا، تعدد رسانهها رو به گسترش است كه در دستهبندي و گروههاي گوناگوني قرار ميگيرند؛ به طور مثال: مطبوعات، کتاب و مجله در دستهی رسانههاي نوشتاري؛ رادیو در دستهی رسانههاي شنيداري؛ تلویزیون، سینما و اینترنت در دستهی رسانههاي ديداري؛ اعلاميه، بروشور، تابلوي اعلانات، كاتالوگ، پوستر، تراكت، پلاكارد، آرم، لوگو، فيلمهاي تبليغي، فيلم كوتاه و بلند، سخنراني، همايش و تئاتر در دستهی رسانههاي ابزاري؛ روابط عموميها، شركتهاي انتشاراتي و بنيادهاي سينمايي در دستهی رسانههاي نهادي يا گروهي قرار میگیرند… .
رسانهها يا وسايل ارتباط جمعي، اصطلاح فارسيشدهی واژهی لاتين«Medium» است كه جمع آن«Media» ميباشد و منظور از آن دستهاي از وسايلی هستند كه مورد توجه تعداد كثيري ميباشند و از تمدنهاي جديد بهوجود آمدهاند (کلیفورد، 1385: 92).
1.روزنامهها
روزنامه رسانهاي است كه به صورت روزانه جديدترين اخبار و اطلاعات را در حوزههاي مختلف فرهنگي، هنري، ورزشي، سياسي و اقتصادي به اقشار مختلف جامعه ارائه ميدهد. روزنامهها همواره بهصورت مكتوب منتشر ميشوند و اين مكتوببودن، آثار مثبت و منفي فراواني به دنبال دارد كه مسئولان و دستاندركاران روزنامهها به هدف دستيابي به آثار مثبت آن تلاش ميكنند. اين در حالي است كه تعداد قابل توجهي از اين روزنامهها صرفاً اقتصادي يا سياسي بوده و مورد توجه و استفادهی گروه و قشر خاصي از مردم قرار ميگيرد.
2.مجلات
مجله رسانهاي مكتوب، داراي صفحاتي بيشتر از روزنامه، با اهداف خاص و از پيش تعيينشده است. يك مجلهی متوسط و اغلب تبلیغی، حدود 20 تا 300 صفحه دارد. مجلات در بازههاي زماني (هفتهنامه، گاهنامه، ماهنامه، دوماهنامه، فصلنامه، سالنامه و…) به دست خوانندگان ميرسد. در تقسيمبندي مجلات معمولاً آنها را به نشريات زرد و غير آن تقسيم ميكنند. مجلات زرد آن دسته از نشرياتی هستند كه با جنجال و هياهو سعي در جذب مخاطب دارند. هدف اين مجلهها جذب مخاطب به هر وسيلهاي و به دنبال آن سود اقتصادي است. اين نشريات در ارائهی مسائل و مشكلات اقتصادي جامعه چند راه پيش ميگيرند:
الف) بزرگنمايي، اغراق و زيادهروي در بيان مشكلات اقتصادي و… تا اينكه افكار عمومي مشوش شده و راه تفهيم و تفاهم منطقي و عاقلانه بسته شود.
ب) ناديدهگرفتن مسايل عمقي و اخذ نتايج سريع.
ج) رواج مصرفگرايي مثل تبليغات زيبايي اندام، كالاها و لوازم آرايشي و… .
د) مطالب وحشتناك و حوادث تلخ همراه با تيترهاي دلهرهآور كه باعث رواج و شكستن قبح و زشتي اين اعمال ميشود.
3. راديو
راديو، رسانهي صوتي است كه با استفاده از امواج به انتقال مطالب ميپردازد. راديو با تمام فوایدش – كه از جملهی آن، دسترسي هميشگي به آن است – داراي نواقصي نیز است. از اینکه راديو از نعمت تصوير بيبهره است، مسئولان و مجريان راديو بايد تمام توان و نيروي هنري خود را صرف صدا كنند تا از اين طريق فضاسازي مناسبي در ذهن شنونده ايجاد كند. شنونده اگر از موسيقي برنامه خوشش نيايد، ديگر راديو كارآيي خود را از دست ميدهد؛ در حالی که اگر همين مسئله در مورد تلويزيون بهوجود آيد، ميتوان كماكان از تصوير استفاده كرد و لذت برد.
4.سينما
سينما پس از مطبوعات و راديو و تلويزيون، يكي از وسايل ارتباط جمعي و از رسانههاي همگاني نسبتاً جديد است كه فرهنگ خاص خود را نيز اقتضا ميكند. بشر پس از دو دوره فرهنگ گفتاري و نوشتاري، اكنون به دروازهی فرهنگ تصويري با گستردگي فراوانش وارد ميشود. سينما يكي از پيشرفتهترين رسانههاي همگاني است كه انواع هنرها را با پيچيدهترين تاكتيكها جمعآوري نموده است (سلیمی، 1386: 249).
5.تلويزيون
تلويزيون یکی از پرمخاطبترين رسانههای جهان و بهخصوص کشور ما است. اين تنوع و كثرت مخاطب به دليل وجود صدا و تصوير بهطور همزمان است. تلويزيون به علت قابليت استفاده از تصوير در تمام حيطهها جذابيت مخصوص به خود دارد. از اینکه قابليت تغيير فرهنگ جامعه را نیز دارا است، حتي رسانههاي دیگری چون روزنامهها و مجلات براي جذب مخاطبان خود به تلويزيون و جذابيتهاي آن متوسل ميشوند. امروزه شبكههاي ماهوارهاي فراواني از شبكههاي علمي، تحقيقاتي و ورزشي گرفته تا شبكههاي مبتذل بهوجود آمدهاند و شبكههاي فارسيزبان نيز به خيل وسيع آنها پيوستهاند (پگاه حوزه، ش. 31، ص 52).
6.ماهواره
اولين ماهوارهها در سال1980 با 12 هزار مدار تلفني و تنها 2 كانال تلويزيوني در مدار قرار گرفتند و نسل ششم آنها با 3 برابر ظرفيت نسل پنجم و با سيستمهاي ديجيتالي پيچيده در سال 1986 ساخته و بهكار گرفته شد. ماهوارههاي تلويزيونی، ماهوارههايي هستند كه در واقع به عنوان يك فرستندهی پرقدرت تلويزيوني در فضا عمل ميكنند. مهمترين برتري يك ماهوارهی تلويزيوني آن است كه ميتواند تمامي نقاط كور يك كشور را كه فرستندههاي زميني قادر به پوشش آنها نيستند، تحت پوشش در آورد (محمّدي، 1382: 205ـ228).
7.اينترنت
در اواخر دههی 1960 پديدهاي به نام اينترنت جهان را متحول كرد. تأسيس شبكهی آرپانت در سال 1969 به عنوان منشأ پيدايش اينترنت شناخته شد (همان: 205). در حقيقت اينترنت مجموعهاي از ميليونها كامپيوتري است كه از طريق شبكههاي مخابراتي به يكديگر متصل هستند. به عبارت ديگر، مجموعهاي از هزاران شبكهی ماهوارهاي-کامپیوتري است كه تعداد زيادي از کامپیوترها را در يك شبكهی پيچيدهی بزرگ و قابل اطمينان به يكديگر وصل ميكند. اينترنت هيچ سازمان مديريتي يا سرپرست حقوقي و همچنین به خودي خود واقعيتي مستقل ندارد و تنها از تأليف تشكيلات مستقل ديگر حيات يافته است.
کاركرد رسانهها
ويژگي اصلي رسانهها، همهجا بودن آنها است. رسانهها امري فراگير هستند و ميتوانند يك كلاس بيديوار با ميلياردها مستمع تشكيل دهند. آنها وظيفهی حراست از محيط را به عهده دارند و بايد همبستگي كلي را بين اجزای جامعه در پاسخ به نيازهاي محيطي ايجاد كنند. رسانهها وظيفهی انتقال ميراث اجتماعي از نسلي به نسل ديگر را به عهده دارند (پگاه حوزه، ش81-80، ص4).
«استوارت هال» جامعه را به صورت مدار بستهاي تعريف ميكند كه در آن رسانههاي جمعي به عنوان شاهراه در فرايند هويتبخشي، نقش پيدا ميكنند (فصلنامهی مطالعات ملي، سال پنجم، ص258). رسانهها حركت، پويایي و سرزندگي را تقويت ميكنند، احساس محبت و صداقت را برميانگيزند و احساس زشتي، دشمني، بياعتمادي، دروغ و خشونت را زنده ميكنند. اين كاركرد موجب پيدايش تضاد دروني – رفتاري در مقياس فردي و اجتماعي ميشود (مجلهی حديث زندگي، ش11، ص25).
وظايف خبري و آموزشي نيز يكي ديگر از كاركرد رسانهها است. بهگونهی مثال: از ديدن فيلمهاي مربوط به زندگي جوانان امروز، عقيدهی شخصي فرد نسبت به اخلاق و شرايط زندگي جوانان دگرگون ميشود و حتي ممكن است در خود، گرايش به زندگي آشفتهی جوانان امروز را احساس كند.
براي رسانهها كاركردهاي متفاوت و گوناگوني بيان شده است كه به اختصار به بعضی از آنها اشاره ميكنيم:
الف) كاركرد نظارتي
يكي از مهمترين كاركردهاي رسانهی خبري، نظارت بر محيط است. كاركرد نظارت و حراست از محيط، شامل رساندن اخبار توسط رسانهها ميشود كه براي اقتصاد و جامعه ضروري است؛ مانند: گزارش اوضاع سهام، ترافيك، شرايط آب و هوايي و… .
ب) كاركرد آموزشي يا انتقال فرهنگ
آموزش بر اساس تعريفي كه سازمان علمي و فرهنگي ملل متحد (يونسكو) بيان داشته، عبارت است از: «تمام كنشها و اثرات، راهها و روشهايي كه براي رشد و تكامل توانايي مغزي و معرفتي و همچنين مهارتها، نگرشها و رفتار انسان بهكار ميروند. البته بهطريقي كه شخصيت انسان را تا ممكنترين حد آن، تعالي بخشند». در اين ميان، رسانههاي ارتباطي خواه براي اين كار برنامهريزي شده باشند و خواه نشده باشند، آموزشدهندهاند. رسانهها فراهمآورندهی دانش و شكلدهندهی ارزشها هستند و مردم همواره از آنها تأثير ميپذيرند و ميآموزند. اهميت وظيفهی آموزشي وسايل ارتباطي در جوامع معاصر، بهحدي است كه بعضي از جامعهشناسان براي مطبوعات و راديو و تلويزيون و سينما نقش «آموزش موازي» يا «آموزش دایمي» قایل هستند. جامعهشناسان معتقدند كه وسايل ارتباطي با پخش اطلاعات و معلومات جديد، به موازات كوشش معلمان و استادان، وظيفهی آموزشي انجام داده و دانستنيهاي عملي، فرهنگي و اجتماعي دانشآموزان و دانشجويان را تكميل ميكنند.
ج) كاركرد سرگرمي
وسايل ارتباط جمعي بهعنوان مهمترين ابزار تفريحي و سرگرمي افراد بهشمار ميروند كه با پخش و انتشار برنامههاي سرگرمكننده بر الگوي رفتار اوقات فراغت انساني اثراتي تعيينكننده دارند و افراد را از تنهايي و زندگي سخت روزمرهاش رها ميسازد.
د) كاركرد همگنسازي
وسايل ارتباط جمعي، موجب نزديكي سليقهها، خواستها و انتظارات تمامي ساكنان يك جامعه شده و جوامع را از عصر محدودههاي جدا خارج ميکنند. ورود وسايل ارتباط جمعي به جامعه، خردهفرهنگها و فرهنگهاي خاص و مجزا را ناپديد كرده و بهنوعي، ميان تمامي ساكنان يك جامعه تشابه بهوجود ميآورد و مردم آن جامعه، از سبك زندگي و علايق و خواستهايي كه رسانههاي جمعي ارائه ميدهند، پيروي ميكنند. براساس دیدگاههای جامعهشناسي ارتباطات، مخاطبان، تودههاي عظيمي از انسانهاي پراگنده با ويژگيهاي ناشناخته هستند كه هيچگونه پيوندي باهم ندارند و وجه مشترك آنها همان اثري است كه از رسانه ميگيرند. در واقع، اين رسانهها هستند كه عامل پيونددهندهی انسانها با يكديگرند و به آنها هويت جمعي ميبخشند. بر اين مبنا، كاركرد اصلي وسايل ارتباط جمعي، همان مخاطب قراردادن تودهها است؛ نه گروههاي خاص. به بيان «ژان كازنو»، رسانهها به تودهسازي ميپردازند (آشنا، 1380: 19-20).
ه) كاركرد راهنمايي و رهبري
نقش رهبريكنندهی وسايل ارتباطي و اثر آنها در بيداري و ارشاد افكار عمومي، امري واضح است و روزبهروز بر اهميت آن افزوده ميشود. در نظامهاي دموكراسي، وسايل ارتباط جمعي ميتوانند در راه گسترش ارتباط ميان رهبريكنندگان و رهبريشوندگان، خدمات مهمي را انجام داده و بهعنوان آيينهی تمامنماي افكار عمومي در جلب همكاري مردم و شركتدادن آنها در امور اجتماعي، تأثير فراواني بهجاي بگذارند. البته رسانههاي گروهي با انگيزهسازي در مخاطب، ميتوانند ايجاد مشاركت اجتماعي را كه از عمدهترين نقشهاي رسانهها است، به دنبال داشته باشند. اين مهم؛ يعني انگيزهسازي براي مشاركت، نيازمند شناخت درست از نيازهاي مخاطبان است. توجه به فرهنگهاي محلّي مناطق گوناگون يك كشور نيز در انگيزهسازي حایز اهميت است (كريمي، 1382: 122 و 124).
و) كاركرد بحرانزدايي
رسانههاي گروهي ميتوانند در عرصهی مقابله با بحرانهاي اجتماعي، به ايفاي نقش بپردازند و در كاهش بحرانهاي مختلفي مانند بحران هويت يا حوادث تهديدكنندهی ثبات اجتماعي، كاركرد مؤثري داشته باشند (همان: 170).
ز) كاركرد آگاهسازي
هرچند اين وظيفه با مقولهی آموزش از طرفي، و مقولهی خبررساني جمعي از طرف ديگر، تداخل دارد؛ اما رسانهها بايد علاوه بر انتقال اخبار و اطلاعات، به تحليل درست اخبار و تشريح آنان نيز بپردازند. تحليل عِلّي پديدههاي خبري و آگاهسازي انسانها از اين علل، موجب تغيير در جهانبيني انسانها ميشود. به همين سياق، وسايل ارتباط جمعي بايستي موجبات آگاهي انسانها از كالاهاي مورد نياز را فراهم سازند. اين وظيفه (آگاهسازي) از آنرو از تبليغ متمايز است كه در آن، هيچ كوششي براي خريد كالاي خاص وجود ندارد؛ همانگونه كه هيچ كوششي نيز براي ايجاد گرايش بهسوي ديدگاه خاص وجود ندارد.
رسانهها بازیگران عرصهی سياسی
رسانه به مفهوم امروزي، عمري كوتاه دارد؛ ولي مفاهيم قدرت و سياست از قرنها قبل با زندگي بشر همراه بوده است. سياست را معمولاً عرصهی قدرت ناميدهاند و رسانهها را ابزار آن. با اين وجود، قدرت فقط به سياست، و رسانه نيز فقط به ابزار ختم نميشود. بررسي روابط بين اين سه مفهوم ميتواند حد و مرزهاي هريك را تا حدودي روشن كند. وسايل ارتباط جمعي اعم از راديو، تلويزيون، مطبوعات، فيلم و نظاير آن را در اصطلاح رسانه گويند. طي كمتر از يك قرن گذشته، بر سر اين پرسش كه آيا رسانهها بر فرد يا جامعه نفوذ دارند يا خير، بحثهاي گستردهاي مطرح شده است.
در پاسخ به سؤال مطرحشده، گاه به افراط و گاه به تفريط بر قدرتمندي يا بياثري آن كتابها و مقالاتي منتشر شده است. در دنياي معاصر كه گاه عصر رسانهها لقب گرفته است، رسانه نقش بسيار مهمي در حفظ و بقاي قدرتهاي سياسي ايفا ميكند. به عبارت دیگر، رسانهها نه فقط ستون فقرات صنعت فرهنگي در یک كشور هستند بلكه ابزاري براي حفظ يا جابهجايي قدرت در كنار دولت يا در خدمت افكار عمومي هستند؛ برد و باخت دولت در شطرنج سياست داخلي و خارجي اين كشور، به نقش رسانهها بستگي دارد.
سياستمداران زیادی چون: لنين، هتلر، چرچيل، ريگان، تاچر، برلوسكوني و… در بارهی قدرت رسانهها در عرصهی سياست سخن گفتهاند. آنچه در گفتههاي آنها تفاوت دارد، نحوهی كاربرد اين قدرت است. عدهاي رسانهها را بهعنوان ابزاري براي قدرتمند شدن مردم در برابر دولتها ميبينند؛ آن طور كه در مبارزات سياسي و انقلابها ديده ميشود؛ آنجا كه رسانهها نتايج آرا را به نفع يكي يا ديگري تغيير ميدهند؛ نيكسون در برابر كندي، در یک مناظرهی تلويزيوني شكست ميخورد؛ آنجا كه در روماني، تلويزيون، قدرت را متزلزل ميكند؛ آنجا كه امپراتوري رسانهاي برلوسكوني برندهی انتخابات ميشود و يا در كودتاها اولين برجي كه به تسخير نظاميان درميآيد، ساختمان راديو و تلويزيون يك كشور است و… .
تقریباً در تمام كشورها دو مفهوم رسانه و قدرت همواره عجين بوده است. در برخی از کشورها طي سه دههی گذشته از هر ۱۰ امتياز روزنامهاي كه صادر شده است، هشت فقرهی آن فقط به اسم كساني صادر شده كه در مصدر امور حكومتي قرار داشتهاند. از اين بحث كوتاه ميتوان نتيجه گرفت كه در قدرتمندبودن رسانهها در عرصهی سياست شكي نيست؛ اما اينكه اين قدرت چهگونه توزيع ميشود و چهگونه مورد استفاده يا سوء استفاده قرار ميگيرد، تفاوت ديدگاه وجود دارد.
به عبارتي، قدرت رسانه فقط به ابزاريبودن يا نبودن آن محدود نميشود، بلكه به عواملي چون سرعت انتقال اطلاعات، شدت انتشار پيام و شرايط انتشار آن بستگي دارد؛ اما از همه مهمتر به رابطهاي بستگي دارد كه بين رسانه و جامعه وجود دارد و ارتباطات رسانهاي در سايهی چنين رابطهاي تفسير ميشود. بنابراين، رسانهها قدرتمندند؛ وقتي كه روابط بين رسانه و جامعه قوي باشد و تنها در اين حالت است كه مقبوليت قدرت و پايدار آن را رسانهها تضمين ميكنند.
در بررسي وسايل ارتباط جمعي معاصری چون مطبوعات و خبرگزاريها، ميتوان آنها را به عنوان مهمترين وسيلهی ارتباط سياسي از قرن 19 تا اواسط قرن 20 بهشمار آورد. در اين دوران، رسانهها، بهويژه مطبوعات، گزارشگر وقايع سياسي و منعكسكنندهی مذاكرات مجامع سياسي و نهادهاي قانونگذار محسوب ميشوند. مطبوعات همچنين به عنوان سكو يا تريبیون براي بيان عقايد سياسي و وسيلهاي در دست احزاب و سازمانهاي سياسي براي بسيج افكار عمومي يا شكلدادن به مرام و مسلك بهكار ميروند. آنها ابزاري براي پروپاگندا در كشمكش بين دولتها، ناظر بر عملكرد حكومتها و از همه مهمتر وسيلهاي براي آگاهكردن مردم از مسائل مملكتي و اعمال قدرت در جوامع هستند. رابطهی نزديك بين سياست و رسانهها را ميتوان از امتيازاتي شمرد كه در جوامع مختلف از سوي حكومتها براي آنها منظور شده است. البته اين امتيازها در مواردي تبديل به محدوديتهايي نيز ميشود و بسته به نوع نظام حاكم بر جوامع متفاوت است. نقش انتقادي و بسيجگر رسانهها، بهويژه مطبوعات، در انقلابهاي آمريكا، فرانسه، اروپاي مركزي و روسيه براي هيچكس پوشيده نيست. بنابراين، رسانهها همواره بخش جداييناپذير در امر نشر انديشهها و رابطي در مناقشات بين طرفين دعوا بر سر قدرت سياسي، ايدیولوژيهاي سياسي، دولت و اپوزيسيون و مردم بودهاند.
به عبارت دیگر، نهادهاي سياسي در ابتداييترين جوامع تا پيچيدهترين آنها، براي اعمال قدرت بدون بهكارگيري عامل ارتباطي نميتوانند موجوديت داشته باشند. همچنين ارتباطاتي كه بين رسانهها و نهادهاي سياسي انجام ميگيرد، ارتباطات سياسي ناميده ميشود؛ ارتباطي كه در آن، رسانهها نقش مؤثري در قدرت نظامهاي سياسي دارند و موجب ارتباط نهادهاي سياسي مختلف ميشوند. ارتباطات سياسي و نظامهاي حاكم بر اين رسانهها سعي در استفادهی ابزاري از رسانهها براي رسيدن به اهداف خود دارند. اين نظامها، بهدنبال كنترل رسانهها هستند. ارتباطات سياسي، انتقال اطلاعات مناسب از نظر سياسي از يك بخش نظام سياسي به بخش ديگر و ميان نظامهاي اجتماعي و سياسي است.
در حوزهی گستردهی اين ارتباطات، ارتباط رهبران جامعه با مردم، ارتباطات بين گروههاي سياسي، ارتباط بين خواستهاي مردم و اهداف سياستمداران و ارتباط بين احزاب و مردم جاي ميگيرند. ويژگيهاي ارتباطات سياسي همانطوری كه گفته شد، از طريق رسانههاي موجود در جامعه دنبال ميشود. اگرچه پيامهاي ويژهی سياسي و كانالهاي ويژهی سياسي ارتباطات، آشكارتر از همه در درون خود نظام سياسي وجود دارند، بيشتر ارتباطات سياسي از طريق كانالهاي ارتباطي جامعه برقرار ميگردند و پيامهاي سياسي، بهويژه پيامهاي موجود در ذهن دريافتكنندگان، هميشه از پيامهاي ديگر تفكيك نميشوند (راش،1377).
رسانهها همچنين با تبليغ عقايد افراد و گروهها، در شكلگيري افكار عمومي ايفاي نقش ميكنند. اين امر ميتواند رسانهها را به ايفاي نقشهاي مهم در فرايند دستور كار و تصميمگيري رهنمون كند؛ يعني به اينكه چه مسائلي مهم در نظر گرفته شوند و كدام مسائل مهمتر از بقيه هستند، كمك كند. رسانههاي همگاني، مهمترين منبع اطلاعاتي دربارهی مسائل سياسي در كشورهايي مانند انگليس هستند. تحقيقات گسترده در اين زمينه، اين حرف را ثابت كرده است. در مورد نقش رسانهها نيز، در تعيين دستور كار تصميمگيري سياسي، نميتوان ترديد كرد. نمونهی بارز اين اثرگذاري بر افكار عمومي را ميتوان در جريان واترگيت كه به رسوايي و سقوط نيكسون انجاميد، مشاهده كرد.
رابطهی قدرت سياسي و رسانه در بررسي رابطه بين قدرت سياسي و رسانهها، ميتوان سه مدل عمده را از يكديگر تفكيك كرد:
الف) مدل دستكاريكردن: بر اساس اين مدل، صاحبان ابزار توليد در جهت منافع خودشان وسايل توليد فرهنگ و انديشه را در جامعه كنترل ميكنند. اين مدل بر پايهی فلسفهی ماركسيسم استوار است. دولتها در جوامع سرمايهداري، نمايندهی صاحبان سرمايه محسوب ميشوند و با استفاده از وسايل ارتباط جمعي، سعي در حفظ وضع موجود دارند. بنابراين، دولت يا كساني كه مالكيت يا مسئوليت ادارهی اين رسانهها را بر عهده دارند، آگاهانه محتواي آنها را دستكاري ميكنند. بدين ترتيب، رسانهها موجب ميشوند صاحبان سرمايه، ثروتمند شوند و ثروت بيشتر، قدرت سياسي بيشتري براي آنها به ارمغان ميآورد.
ب) مدل هژموني (سركردگي): اين مدل نيز بر پايهی فلسفهی ماركسيسم استوار است كه اولين بار توسط آنتيونيوكراشي عنوان شد و ريشه در افكار متفكراني چون لوي آلتوسر و نيكوس پولانزاس دارد. هژموني در لغت به معناي حاكميت نوعي انديشه در جوامع، طي دورهاي خاص است. اين مدل، ايدیولوژي را بهتر از ساختار و منافع اقتصادي ميبيند. بر اساس اين ديدگاه، روزنامهنگاران و روشنفكران در جامعه بر اساس ايدیولوژي خودشان عمل ميكنند؛ زيرا منافع طبقاتي و اجتماعي و به عقيدهی گرامشي، انديشهی برتر يا تفكر حاكم در جامعه، بهطور ناخودآگاه در ضمير روزنامهنگار جا دارد و از اينرو، رسانه بخشي از ايدیولوژي حاكم محسوب ميشود.
ج) مدل كثرتگرا: در مدل كثرتگرا كه بر اساس ديدگاه ماكسوبر طرحريزي شده است، تنها به طبقهبندي جوامع از نظر اقتصادي توجه نميشود، بلكه موقعيتهاي سياسي و منزلتهاي اجتماعي نيز در آن وارد ميشود. از اينرو، جهتگيري در رسانهها با توجه به نياز مخاطبان و از سوي بازار مشخص ميشود؛ محتواي رسانهها متنوع ميشود و سانسوري در كار نخواهد بود. در اين مدل، آزادي بيان حق همگان محسوب ميشود. انواع نظامهاي حاكم بر رسانهها با توجه به اینکه رسانهها عامل اصلي توزيع اطلاعات در جوامع معاصر به شمار ميروند و نقشهايي (نظارتی، سازندگی و تشویقی) در امر مشاركت سياسي دارند، براي آنها منظور شده است؛ اما رسانهها در عمل، با توجه به رژيمهاي سياسي متفاوت، با محدوديتهايي مواجهند كه گاه به صورت سانسور، گاه به شكل فشارهاي مالي و گاه متأثر از خواست مخاطبان ظاهر ميشوند (روزنامهی ایران، 20 مرداد 1390).
رسانه و نقش آن در صلح
قدمت صلح به درازای قدمت تاریخ بشر است. از آن زمانی که انسان جنگ را شناخت، به اهمیت صلح نیز پی برد و تلاش کرد با تأسیس نهادهای اجتماعی و تدوین قوانین و معاهدات از آن حمایت کند. از اینرو، شاید بتوان ادعا کرد که کلیدیترین تعریف صلح عدم وجود جنگ و درگیری است. با این وجود، در تاریخ جهان، ما همواره شاهد جنگ و منازعه و ویرانیهای وحشتناک بودهایم. طی قرون جدید، انسان با شناخت مفهوم پیشرفت به نابودکنندگی جنگی بیشتر پی برد و تلاش کرد تا با حایل قراردادن قوانین در میان انسانها و استقرار جامعهی مدنی از آن جلوگیری کند یا به حداقل ممکن برساند. با توجه به اهمیت صلح و امنیت در دنیای امروز، میتوان به این نتیجه رسید که صلح و ثبات یکی از مهمترین نیازهای حقوق بشر است و این نیاز اساسی در افغانستان از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ زیرا جنگ و بهویزه منازعات داخلی، نه تنها امنیت و صلح را به خطر میاندازد، بلکه در نگاهی عمیقتر تمامی حقوق مدنی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شهروندانمان را تحت تأثیر قرار میدهد. از اینرو، خلاف منطق نیست که انتظار برود دولتمردان ما تمام توان خود را صرف متحدسازی و همکاری در ایجاد شرایط لازم برای صلح و حفظ آن کنند. البته باید در نظر داشت که رسیدن به صلح و حفظ پایدار آن، بدون اطلاعرسانی آزاد و شناخت و آزادی بیان – چنانکه در منشور سازمان ملل و اسناد حقوق بشر ذکر شده است – محقق نمیشود. در جوامع مدرن، آزادی بیان خود را در آزادی ارتباطات و آزادی رسانههای گروهی مجسم میکند (مادهی 19 اعلامیهی جهانی حقوق بشر). از سوی دیگر، برپایی صلح مستلزم تلاش مشترک انسانهای بیشماری است. براین اساس، این کنش اجتماعی مستلزم ارتباط اجتماعی است که از طریق رسانههای گروهی مقدور میشود. در واقع، بدون رسانهها هیچ اقدام جمعی در جوامع مدرن محقق نمیشود.
امروزه در جهانی که جهان رسانه خوانده میشود، از سوی متفکران علوم ارتباطات و تحلیلگران علوم اجتماعی، رسانه «ابزار قدرت» لقب گرفته است؛ چون که رسانه به عنوان یک مؤلفهی اجتماعی رابطهی دوسویه با جامعه برقرار میکند: از یک سو، از روندهای موجود در جامعه تأثیر میپذیرد؛ به این اعتبار، مؤلفهای وابسته به جامعه است که خود تابع تحولات و روندهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. از سوی دیگر، بهعنوان مؤلفهی مستقل، با ظرفیتهای خود بر جریانات سیاسی، اجتماعی و حتی فرهنگی-فکری تأثیر میگذارد تا بدانجا که تحلیلگران اجتماعی و متخصصان علوم ارتباطات بر این باورند که اصحاب رسانه افکار جامعه را مهندسی میکنند و روند تحولات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی اقتصادی را متأثر از سیاستگذاریهای خود میکنند. این چنین است که رسانه به مثابهی «ابزار قدرت» برای جهتدهی افکار عمومی و سمت و سو بخشی آگاهی جمعی همچون شمشیری دو لبه عمل میکند که اگر به درستی مدیریت شود، صلح اجتماعی، مهرورزی، وفاق و نوعدوستی را در بستر جامعهی انسانی جاری خواهد کرد و اگر ناصواب به کار گرفته شود همچون تیغی بر شاهرگ اجتماع خواهد بود که واگرایی، تشتت آرا و فروپاشی اجتماعی را در پی خواهد داشت (علوی، 1375).
نقش رسانه در همبستگی ملی، ایجاد «صلح اجتماعی» و جایگاهی که در «وفاق انسانی» دارد، تا حد زیادی منوط به چگونگی بهکارگیری آن است. به این اعتبار، اگر «مدیریت رسانه» را یکی از مؤلفههای بنیادین در استحکام صلح اجتماعی و تقویت همبستگی ملی و ریشهدار شدن عشق و مهرورزی در سطح جامعه بدانیم، نه اغراق کردهایم و نه بیراه رفتهایم.
اکنون در سطح جهانی، رسانهها اعم از رادیو، تلویزیون، روزنامه، اینترنت و…، مدیریت افکار جامعه را بر عهده گرفته و «جنگ نرم» به راه انداختهاند. افزون بر آن، فرهنگ و هویت ملی جامعههای هدف را نشانه رفتهاند و با بازنمایی واقعیت، آنچنان که خود میپندارند، بر حقایق حجاب میکشند و صلح و مهرورزی اجتماعی و وفاق ملی را در جامعههای هدف، هرچه کمرنگتر مینمایانند. بنابراین، ما باید رسانههای خود را در این جنگ نرم در جهتی ساماندهی کنیم که به ریشهدار شدن روح جمعی در جامعه، صلح ملی و مهرورزی بینجامد. در این راستا، رسانهها باید با ترسیم ایدهآلهای مشترک برای جامعه، همگراکردن نُرمها و هنجارهای اجتماعی و همبستگی فرهنگی در مسیر صلح اجتماعی و همگرایی ملی گام بردارد.
یکی از راهها و مهمترین کارها توسط رسانهها، انعکاس پیامدها و زشتیهای جنگ و نشاندادن مزایا و ویژگیهای صلح و برقراری امنیت و فراهمکردن زمینهی بحث در این باره است. روش دیگر میتواند آشناساختن با ادبیات امنیت ملی و استفاده از آن در رسانهها باشد. دوران ایجاد امنیت بینالمللی از رهگذر آموزههایی نظیر «توازن وحشت»، «توازن قدرت»، «تمرکز قدرت»، «هژمونی جهانی» و… گذشته است. از اینرو، تنها در شرایطی میتوان به امنیت، صلح و تفاهم پایدار بینالمللی اندیشید که:
– همگان شأن و منزلت برابر حقوقی یکدیگر را به رسمیت بشناسند؛
– اصل حاکمیت ملی یکدیگر را به رسمیت بشناسند؛
– اصل تفاوت و تمایز فرهنگها، نظامها و سیاستها را محترم بشمارند؛
– خود را ملزم به رعایت اصول، حقوق و قواعد و قوانین بینالمللی کنند؛
– با ارادهی واحد (و از رهگذر سازمانها و مجامع پذیرفتهشدهی بینالمللی) با کشورهای خاطی و جنگطلب برخورد کنند؛
– تلاش کنند تا «گفتوگو» و «مذاکره» بهعنوان برترین و تنها راهحل منازعات و مناقشات شناخته شود؛
– برای اعتمادسازی در روابط میان کشورها، تمامی مساعی خود را مبذول دارند؛
– هیچ کشوری منافع و مصالح و امنیت ملی خود را فراملی تعریف نکند و خود را به عنوان هژمون واحد جهانی قلمداد نکند.
رسانهها میتوانند هم به شیوههای سلبی و هم ایجابی در کاهش بحرانها، تنشها و تضادها و فراهمآوردن بستر صلح پایدار نقش ایفا کنند. در بعد سلبی میباید نوعی پادگفتمان در مقابل گفتمانهای جنگطلب و خشونتپیشه سامان داده شود و افکار عمومی جهان برای پرهیز، اجتناب و ممانعت از جنگ، خشونت و تحریکات بسیج شود. در بعد ایجابی، رسانهها خود میباید گفتمانساز باشند؛ گفتمانی مبتنی بر امنیت، صلح و همزیستی مسالمتآمیز. در یک کلام، جامعهی جهانی، امروز بیش از همیشه، نیازمند برپاساختن یک جنگ تمامعیار رسانهای علیه جنگ و بحران هستند (تاجیک، 1381). ایجاد نظم نوین در بعد رسانهای در ارتباطات بینالمللی میتواند به تضمین صلح و امنیت جهانی کمک کند؛ همانگونه که در وجه مقابل، گسترش بینظمی، هرجومرج و سامانگریزی در عصر و دنیای ارتباطات میتواند تهدیدی جدی برای صلح و امنیت جهانی به شمار آید. این یک واقعیت است که به دلیل گسترش فناوری اطلاعاتی و توسعهی انقلاب ارتباطی، نه تنها بازیگران عمده میتوانند سریعتر و به شکل گستردهتر پیامهای خود را به مخاطبان خویش برسانند، بلکه برای بازیگران کموبیش کوچکتر نیز این امکان فراهم آمده است تا بتوانند صدای خود را بهتر به گوش جهانیان برسانند. بدینترتیب، باید اصول و قواعد حقوقی دقیق و منسجمی در زمینهی ارتباطات رسانهای بینالمللی و تولید و توزیع اطلاعات و اخبار در سطح جهانی پیریزی شود تا اولاً این ارتباطات به «گفتوگوی کران» تبدیل نشود و ثانیاً از بروز منازعات و کشمکشهای ناشی از این انقلاب اطلاعاتی کاسته شود.
از آنجایی که صلح اجتماعی، «سلامت اجتماعی» را رهآورد دارد و اگر سیاستگذاران رسانهها با نوع مدیریت خود صلح اجتماعی را هدف قرار دهند، در واقع نبض سلامت اجتماعی را به کنترل درآوردهاند و در بستر سلامت اجتماعی است که وحدت ملی قوام مییابد و در سایهی وحدت ملی، عشق و مهرورزی، فضایی برای ظهور و بروز پیدا میکند. اینچنین است که در دنیای جدید، رسانهها چنین جایگاه استراتژیکی یافتهاند تا آن حد که صاحبنظران از آن به «کانون قدرت» یاد میکنند. غربیها با در اختیار گرفتن همین «کانونهای قدرت» است که داعیهی حکمرانی بر جهان را دارند؛ غافل از اینکه امروزه نوک همین پیکان، جامعهی خود آنها را هدف گرفته است. از اینرو، سیاستگذاران رسانهای باید به رسالت سنگین خود آگاه باشند که سلامت اجتماع، صلح اجتماعی و همبستگی ملی تا حد بسیار زیادی در گرو نوع مدیریت رسانهای آنها است. از آنجایی که یکی از عوامل تقویتکنندهی صلح اجتماعی، گرایش و آگاهی جمعی به هویت ملی است، به این اعتبار یکی از وظایف رسانهها برای نیل به صلح و همبستگی ملی و ایجاد عشق و مهرورزی در جامعه، آگاهکردن مردم به هویت ملی و تمدن اصیل آنها است.
نتیجهگیری
افزایش کاربرد رسانههای گروهی در حوزههای متفاوت زندگی بشری، نقش آنها را در هموارسازی و گسترش بحرانها برجسته کرده است. از سویی دیگر، رسانهها با بهکارگیری مهمترین پتانسیل خود که همان ملیبودن است، میتوانند در ایجاد و تحکیم امنیت، همبستگی و انسجام ملی شود. آنها میتوانند با دورکردن احساس ناامنی، بیاعتمادی و ناامیدی از فضای ذهنی افراد جامعه و با انعکاس واقعیتها و کاستیها، به جای بحراننمایی و بحرانافزایی به بحرانزدایی و مهار بحران کمک کنند؛ زیرا ثبات، امنیت و صلح ملی، تابع مستقیم رویکرد افکار عمومی و رضایت یا نارضایتی مردم و واکنشهای آنها در مواقع بحرانی است. افغانستان نیز در شرایط کنونی، نیازمند سرمایهگذاریهای کلان آموزشی و فرهنگی است که بخش قابل توجهی از این امر خطیر بر عهدهی رسانههای ملی است. در واقع، رسانههای جمعی بهواسطهی نقش مهمی که دارند، میتوانند با آمادگی، قدرت پیشبینی، برنامهریزی و ایجاد زیرساختهای اطلاعرسانی کلید حل بحرانهای موجود باشند. رسانههای جمعی در افغانستان میتوانند با آگاهکردن شهروندان از نیازهایشان، روشن ساختن ماهیت تخریبی جنگ، ایجاد مهارتهای ارتباطی مطلوب در برخورد با افراد، با دیدگاهها، قومیتها و نژادهای متفاوت، معرفیکردن روشهای غیر خشونتآمیز حل و فصل منازعات، و ایجاد همبستگی و حس عدالت و برابری، راه رسیدن به صلح را هموارتر و آسانتر خواهد کرد.
منابع
- آشنا، حسامالدين (1380)، «مخاطبشناسي رسانه»، نشريهی پژوهش و سنجش، شمارهی26.
- آقایی، نیما (1389)، نقش رسانهها در پیشرفت جامعه.
- ازکمپ، استوارت (1376)، روانشناسي اجتماعي كاربردي، ترجمهی فرهاد ماهر، مشهد: مؤسسه انتشارات بهنشر (آستان قدس رضوی).
- تاجیک، محمدرضا (1381)، «جهان، نیازمند یک جنگ رسانهای علیه جنگ است»، فصلنامهی رسانه.
- راش، مايك (1377)، جامعه و سياست، ترجمهی منوچهر جوري، تهران: انتشارات سمت.
- روزنامهی ایران (1390)، نقش رسانه در صلح اجتماعی، پنج شنبه 20 مرداد.
- سليمي، محمّد (1386)، فرهنگ، رسانه و فرايند سكولاريزاسيون.
- علوي، پرويز (1375)، ارتباطات سياسي، توسعه و مشاركت سياسي، تهران: نشر علوم نوين.
- فصلنامهی مطالعات ملي، سال پنجم، ويژهی هويت.
- کازنو، ژان (1387)، جامعهشناسي وسايل ارتباط جمعي، ترجمهی باقر ساروخانی و منوچهر محسنی، ایران: اطلاعات.
- كريمي، سعيد (1382)، رسانهها و راههاي تقويت مشاركت مردم در صحنههاي سياسي و اجتماعي، چاپ اول، قم: بوستان كتاب.
- كليفورد، جي كريستيانز (1385)، «فناوري و نظريهی سهوجهي رسانه»، بازانديشي دربارهی رسانه، دين و فرهنگ.
- مجلهی پگاه حوزه ، شمارههای31، 80 و 81.
- مجلهی حديث زندگي، ش11.
- محمّدي، مجيد (1382)، دين و ارتباطات.