چکیده
افغانستان بعد از چندین دهه جنگ، اکنون در برههای از زمان قرار گرفته است که بیشترین تلاشها برای صلح درحال انجام است. طالبان به مثابهی یک قدرت تأثیرگذار در افغانستان ظاهر شدهاند و وارد مذاکرهی مستقیم با قدرتهای خارجی، منطقهای و فرامنطقهای مانند روسیه و آمریکا میشوند؛ اما مسلم آن است که دولت کابل و طالبان تنها بازیگران تأثیرگذار در برقراری صلح در افغانستان نیستند، بلکه سایر بازیگران خارجی اعم از کشورهای همسایه، منطقه و جهان بر صلح افغانستان تأثیرگذار هستند و ایفای نقش میکنند. از آنجا که جنگ در افغانستان متأثر از دخالتهای خارجی بر سر گسترش حوزهی نفوذ، ایجاد موازنهی قوا، اهداف استراتژیک و مقابله با رقبای منطقهای و جهانی است، برقراری صلح در افغانستان نیز به همان میزان از عوامل فوق تأثیرپذیر است. این مقاله با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی میکوشد به این پرسش پاسخ دهد که قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای چه نقشی در برقراری صلح در افغانستان دارد. رویکرد واقعگرایی به عنوان چارچوب نظری این مقاله استفاده شده است. نگارنده این فرضیه را مورد بررسی قرار داده است که برقراری صلح در افغانستان متأثر از دخالت و رقابت کشورهای خارجی بوده و افغانستان برای برقراری صلح نیازمند همکاری قدرتهای خارجی است. با این وجود، زمینههای همکاری مشترک مانند مبارزه با تروریزم و افراطگرایی اسلامی با همه اختلاف منافع کشورهای خارجی در افغانستان وجود دارد و میتواند در صورت تحقق، تأثیر مستقیم در برقراری صلح در افغانستان داشته باشد.
واژگان کلیدی: صلح پایدار، طالبان، دولت افغانستان، آمریکا، چین، روسیه، پاکستان، هند و ایران.
[1] . داکتر محسن راشد (دکترای روابط بینالملل)، آمر دپارتمنت علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه غرجستان.
[2] . محمود حیدری (ماستر مطالعات منطقهای خاورمیانه و شمال آفریقا)، استاد مدعو دانشگاه غرجستان.
……………………………..
4-4. روسیه
در شرایط فعلی، حضور روسیه و نفوذ آن در افغانستان را میتوان بیشتر در بستر سیاستهای امنیتی این کشور در قبال افغانستان مرتبط دانست. روسیه در آخرین سند راهبرد امنیت ملی خود که در سال 2009 منتشر کرده، تهدیدهایی را ذکر کرده است که بخشی از آن به طور مستقیم و غیر مستقیم از ناحیهی افغانستان است. گرچه روسیه، امنیت را در مفهوم گستردهی آن مدنظر دارد؛ اما آنچه به عنوان تهدید امنیتی از سوی افغانستان متوجه روسیه است، عبارتند از: تروریزم، فعالیت گروههای بنیادگرا، مهاجرت غیرقانونی به فدراسیون روسیه، قاچاق مواد مخدر و افراطگرایی که به طور عمده بر امنیت روسیه میتواند تأثیرگذار باشد (جهانبخش، 1393: 86). منطقهی اوراسیای مرکزی به عنوان منطقهی پیرامونی فدراسیون روسیه، عمق راهبردی روسیه است. آسیای مرکزی به عنوان بخش مهمی از این منطقه در مرزهای جنوبی روسیه و شمال افغانستان قرار دارد.
این منطقه حد واسط میان روسیه و افغانستان محسوب میشود. افغانستان با ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان مرز مشترک دارد و طبیعتاً بیشترین تهدیدهای برخاسته از افغانستان در این کشورها صورت میگیرد و میتواند امنیت روسیه را تحت الشعاع خود قرار دهد (ابرار معاصر، 1383: 134). نشانههای فعالیت گروههای اسلامگرای آسیای مرکزی مانند گروههای تبلیغی سلفی که از کشورهایی چون اردن، عراق و افغانستان در دههی 70 میلادی مشاهده شده است، زمینه را برای نفوذ و حضور افراطگرایی اسلامی در این منطقه فراهم کرده است (شکاری، 1385: 9). با شکست گروههای افراطی مانند داعش در عراق و سوریه احتمال انتقال این گروه به افغانستان تشدید شده است و این مسئله میتواند تهدید جدی برای امنیت روسیه باشد. مسئلهی دیگری که برای روسیه به عنوان یک تهدید تلقی میشود، حضور رقیب قدرتمند این کشور؛ یعنی آمریکا در افغانستان است. حضور طولانیمدت آمریکا در افغانستان، تهدید دیگری برای منافع روسیه در افغانستان است؛ زیرا مقامات روسی فقط به دنبال ارتقای موقعیت ژئوپلتیک و بهدستآوردن مزایا و سود در افغانستان و به عبارتی به دنبال محاسبه در این کشور است(Sieff, 2010) . حضور آمریکا در افغانستان بر اساس محاسبهی سود و زیان روسیها نمیتواند این کشور را به سود مورد نظر برساند.
5-4. چین
چین و روسیه در افغانستان اهداف مشترک و مشابهی دارند. چین خواهان خروج آمریکا از آسیای مرکزی است؛ گرچه در کوتاهمدت کشورهایی نظیر روسیه و چین از حضور آمریکا در افغانستان نگرانی ندارند. البته چین مانند روسیه نبوده و به لحاظ تاریخی سابقهی دخالت و حضور فعال در افغانستان نداشته و به عبارتی، بازیگر بزرگی در افغانستان نبوده است (Brahimi and Pickering,2011: 70). اما فعلاً چین به دلیل نگرانی از گسترش اسلام افراطی و ارتباط مسلمانان «اویغور» با گروههایی نظیر القاعده و طالبان در افغانستان، سعی در حضور جدی در افغانستان برای مقابله با افراطگرایی اسلامی دارد. البته دولت چین مدتها است که اقدامات خشونتآمیز و سرکوبکننده را علیه مسلمانان این کشور، بهخصوص در ایالت سینکیانگ، شروع کردهاند. با این وجود، چین به افغانستان به عنوان یکی از فرصتهای اقتصادی عمده در آسیای مرکزی نگاه میکند. تلاش چین برای دسترسی به منابع معدنی افغانستان در حدی است که «وو گانگچینگ[1]»، رایزن اقتصادی چین در کابل، اذعان کرده بود که حتی اوضاع امنیتی کابل نیز نمیتواند مانع پیشبرد اهداف اقتصادی چین در افغانستان شود (Jarvenpaa,2011:8). کمیتهی سیاسی حزب کمونیست چین در مورد افغانستان اهدافی را ذکر کرده است که شامل موارد زیر است:
1- پایان حضور غربیها در خاک افغانستان و آسیای مرکزی؛ 2- کنترل قدرت گروههای افراطگرای اسلامی؛ 3- حمایت از پاکستان و مصونکردن این کشور از بیثباتیهای افغانستان؛ 4- کاهش نفوذ روسیه و هند در افغانستان؛ 5- دستیابی به مواد خام در افغانستان و تقویت نقش سازمان همکاریهای شانگهای در منطقه (Shinn & Dobbins, 2011:65). بنابراین، برای این کشور، برقراری صلح در افغانستان اهمیت زمانی چندانی ندارد؛ ولی چین میتواند در این زمینه همکاری کند که در جای خود به این بحث پرداخته خواهد شد.
4. تحلیل نقش قدرتهای خارجی (آمریکا، پاکستان و ایران) بر صلح افغانستان
1-5. آمریکا
با توجه به حضور نظامی آمریکا در افغانستان، دولت افغانستان برای برقراری صلح در کشور، نیازمند حضور آمریکا است. از سوی دیگر، آمریکا هم در صورت برقراری صلح در افغانستان، هزینههای کمتری را در این کشور خواهد پرداخت. بنابراین، برقراری صلح در افغانستان میتواند به حضور خستهکنندهی این کشور و هزینههای هنگفت نظامی، پایان بخشد. آمریکا در چندین حوزه میتواند بر ایجاد و حمایت از صلح در افغاستان مؤثرترین نقشی را داشته باشد. اولین جهت، تلاش برای توانمندسازی دولت افغانستان است؛ دولتی که دارای ثبات باشد و بتواند در مقابل نیروهای مخالف و واپسگرایی چون طالبان، القاعده و داعش مبارزه کند. دومین جهت، ایجاد فشار بر پاکستان جهت پایان دادن به حمایت از گروههایی مانند طالبان، القاعده، حقانی، داعش و غیره در خاک افغانستان است. آمریکا با سیاست مقابله با تروریزم جهانی و دفاع از امنیت ایالات متحده در خارج از مرزهای این کشور، وارد افغانستان شده است.
طبیعتاً برای مقابله با افراطگرایی در افغانستان باید به مبارزه با ریشههای آن در پاکستان برخاست. با توجه به اینکه آمریکا سالیانه مبالغ بسیار زیادی به پاکستان پرداخت میکند و پاکستان بخشی از هزینههای کشور را از طریق کمکهای مالی آمریکا تأمین میکند، تهدید به قطع کمکهای مالی میتواند نگاه پاکستان را به حمایت از گروههای افراطی تغییر دهد و باعث تضعیف آنها شود. همانطوری که رئیسجمهور سابق آمریکا در یک سخنرانی خود در سال 2009، یکی از اهداف عمدهی آمریکا در افغانستان را شکست کامل االقاعده و پناهگاههای آنها در پاکستان و جلوگیری از بازگشت مجدد آنها به خاک افغانستان شمره بود (Coobert, 2009)، در صورت صداقت در ادعای خود مبنی بر مبارزه با افراطگرایی میتواند با فشار بر پاکستان از حمایتهای این کشور به گروههای افراطی کاسته و حتی پایان ببخشد. جهت دیگر مؤثر بودن آمریکا بر صلح افغانستان، کشاندن طالبان به میز مذاکره حهت مذاکرات صلح است. گرچه آمریکاییها نسبت به مذاکره و گفتوگو با طالبان نگاه مثبتی ندارند و مقابلهی نظامی را در صدر سیاستهای خود قرار داده بودند؛ اما اکنون بعد از دو دهه حضور در افغانستان، به این نتیجه رسیدهاند که باید با طالبان گفتوگو کرد و به عبارتی تغییر از فاز نظامی به فاز دیپلماتیک را پذیرفتهاند (شفیعی، 1388: 15). بنابراین، مذاکرات با طالبان در زمان ریاستجمهوری حامد کرزی شروع شده و تا کنون نیز ادامه دارد؛ اما آنچه در این مذاکرات مهم است این است که در مذاکرات صلح افغانستان که طالبان، چالش برانگیزترین طرف مذاکره است، آمریکا بیشترین تأثیر را بر طالبان دارد؛ هم از نظر نظامی و هم از نظر سیاسی.
2-5. پاکستان
پاکستان قطعاً مهمترین کشور در تکوین و رشد طالبان در افغانستان است، طوری که میتوان ادعا کرد طالبان بدون حمایتهای نظامی، استخباراتی و ایدئولوژیک پاکستان به سرعت تضعیف خواهد شد. قطع حمایت طالبان از طرف پاکستان، یقیناً منجر به تضعیف نظامی، سیاسی و ایدئولوژیک طالبان خواهد شد و این مسئله میتواند طالبان را نسبت به تقلیل عملیاتهای دهشتافگنانه و در نتیجه، گفتوگو و مذاکره، حریصتر کند. پایبندی به وظایف، نسبت به تحریم تسلیحاتی طالبان، میتواند یک اقدام مؤثر جهت تضعیف طالبان از سوی پاکستان باشد. بنابراین، با توجه به این ادعا که پاکستان در حقیقت محوریترین نقش در حمایت از طالبان را دارد، با حمایتنکردن از طالبان نیز میتواند محوریترین نقش را در صلح افغانستان داشته باشد. حمایت بیش از حد پاکستان از طالبان منجر به طالبانیشدن خود پاکستان نیز خواهد شد. گرچه مقامات پاکستان حمایت از طالبان را به سود این کشور میدانند و معتقدند تا زمانی که طالبان در افغانستان قدرت دارند، حمایت از طالبان به نفع پاکستان است، اقدام دیگری که پاکستان میتواند انجام دهد این است که طالبانِ افغانستان را میانهروتر بسازد (فرزین نیا، 1380: 32).
3-5. ایران
همسایگی ایران با افغانستان، داشتن پیشینهی فرهنگی، تاریخی و نژادی مشترک و تأثیر و تأثر سیاستهای این دو کشور بر یکدیگر میتواند باعث برجستهشدن نقش ایران در برقراری صلح در افغانستان شود. قدرت گرفتن طالبان در افغانستان از چندین جهت توانسته بود امنیت ایران را تهدید کند. ایران در زمان تسلط طالبان بر افغانستان در حساسترین وضعیت امنیتی تا قبل از رویارویی با آمریکا در سوریه و عراق قرار گرفته بود. در دوران قدرت طالبان بر افغانستان، روابط ایران و افغانستان به شدت تیره شده بود و در بستری از تهدید سپری شد. طالبان به کنسولگری ایران در مزارشریف حمله کردند و حتی هزاران شبه نظامی را در امتداد مرزهای ایران به حالت آمادهباش در آورده بودند (Sarafraz, 2011:149). بنابراین، نگاه ایران به طالبان به عنوان یک تهدید بزرگ امنیتی بود. با این وجود، با حملهی نظامی آمریکا به افغانستان، سقوط طالبان در افغانستان و تکوین دولت جدید در افغانستان، روابط دو کشور حالت دوستانه به خود گرفت. با قدرتگیری طالبان و تسلط بر بخشهای وسیعی از مناطق جنوبی و سایر مناطق غیر شهری، رویکرد ایران نسبت به طالبان ملایمتر شده و سعی کردهاند به طالبان نزدیکتر شوند. از این رهیافت در وضعیت کنونی، ایران در حمایت مستقیم از طالبان قرار گرفته و از آنها حمایت میکند. گرچه حمایت ایران از طالبان جهت مقابله با حضور آمریکا در افغانستان است. با این حال، فعلاً به عنوان یکی از حامیان مؤثر طالبان در افغانستان شناخته میشود که میتواند بر عملکرد برخی از شاخههای طالبان تأثیرگذار باشد. از طرفی، ایران در بازسازی افغانستان شرکت داشته و در بخشهای اقتصادی، فرهنگی و آموزشی کمکهای زیادی به افغانستان کرده است و همواره در سیاستهای اعلامی خود به حمایت از دولت افغانستان جهت برقراری صلح، دولت باثبات و مبارزه با تروریزم و مواد مخدر پرداخته است. با توجه به این دو نکته، میتوان گفت ایران میتواند نقش میانجیگر مؤثر در صلح پایدار افغانستان میان بازیگران داخلی را داشته باشد.
5. زمینههای همکاری مشترک (اتحاد) کشورها برای برقراری صلح در افغانستان
1-6. مبارزه با افراطگرایی اسلامی
افراطگرایی اسلامی یکی از مهمترین عوامل برهمزنندهی صلح در افغانستان و تهدید بزرگ امنیتی برای کشورهای همسایه، منطقه و حتی فرامنطقهای است. گسترش روزافزون گروههای تندرو اسلامی مانند طالبان، داعش، القاعده و… در افغانستان میتواند درصورت برقراری ارتباط و انتقال به کشورهای همسایه اعم از ایران، هند، چین، روسیه و کشورهای آسیای میانه چالش بزرگ امنیتی را در آینده به وجود آورد. بنابراین، همکاری کشورهای منطقه جهت ریشهکن کردن افراطگرایی اعم از مبارزات فرهنگی، نظامی و سیاسی میتواند به برقراری صلح در افغانستان و منطقه کمک فراوان کند. باتوجه به اینکه رشد تروریزم و افراطگرایی در افغانستان، میتواند به سایر کشورها اعم از ایران، پاکستان، هند، چین و کشورهای آسیای میانه به عنوان کشورهای همسایه انتقال پیدا کند، میتواند به امنیت روسیه و حتی آمریکا آسیب وارد کند. بستن پنجرهها برای جلوگیری از نفوذ اسلامگرایی افراطی نیازمند همکاری همهی قدرتهای منطقه و فرامنطقه است. در صورت یک همکاری مشترک قدرتهای خارجی و زمینهسازی دولت افغانستان در مقابله با افراطگرایی، امکان برقراری صلح در افغانستان بیشتر خواهد شد. اجماع کشورهای خارجی برای مبارزه با تروریزم مانند پروسهی کابل که در تاریخ 16 جوزای 1396 با اشتراک 23 کشور از جمله ایران، پاکستان و آمریکا تدویر یافته بود، نشان از وجود یک اجماع جهانی برای مقابله با تروریزم در افغانستان دارد. تعهد کشورهای منطقه و فرامنطقهای در نشست دوم پروسهی کابل مبنی بر حمایت از گفتوگوهای مستقیم میان دولت افغانستان و طالبان بدون هیچ پیششرط و تهدید به خشونت، تعقیب و پیگرد تروریستان، ضربه زدن به حامیان گروههای تروریستی و قطع منابع مالی آنها میتواند به عنوان برداشتن گامهای عملی مبارزه با تروریزم و تقویت و برقراری صلح در افغانستان تلقی شود (دستاوردهای حکومت وحدت ملی، 1397: 58).
2-6. تروریزم
یکی دیگر از محورهای مشترک جهت اتحاد و همکاری در افغانستان برای برقراری صلح، مبارزه با تروریزم است. گرچه ممکن است هر کشوری تعریف و تصور خاصی از تروریست برای سیاست ملی خود ارائه دهد؛ اما آنچه به عنوان یک کلیت پذیرفتنی برای همهی کشورها است، نکوهش خاص نسبت به تروریزم است. گرچه تروریزم پدیدهای تازه نیست؛ ولی امروزه با استفاده از تکنولوژیهای تازه و تسلیحات پیشرفته، به یک مشکل راهبردی برای همگان تبدیل شده است. مبارزه با تروریزم مخصوصاً بعد از رویداد تروریستی 11 سپتامبر، به یک مسئلهی مهم در امنیت ملی کشورها و به عنوان دشمن جدید بینالمللی مطرح شده است. گرچه ایدهی مقابله با تروریزم بیشتر از آنکه یک هدف باشد، ابزاری است که کشورها جهت تحقق اهداف دیگر مانند اثبات برتری نسبت به رقبای سیاسی، از آن استفاده میکنند، با این حال، مبارزه با تروریزم به عنوان یک گفتمان امنیتی جهانی، در سیاست داخلی و خارجی کشورها، ایفای نقش میکند. با پذیرفتن این حقیقت که تروریزم نقطهی مقابل صلح است، میتوان گفت صلح در افغانستان در صورتی تحقق پیدا خواهد کرد که تروریزم با تشریک مساعی جمعی کشورهای همسایه، منطقهای، فرامنطقهای و سازمانهای بینالمللی به نابودی کشیده شود. بنابراین، با وجود پذیرش این واقعیت که همه کشورها در صدد دستیابی به منافع ملی خود هستند و در مورد افغانستان نیز، بیش از آنکه به مصالح افغانستان فکر کنند، به منافع خود میاندیشند؛ اما مقابله با تروریزم در خاک افغانستان میتواند زمینهی همکاری مشترک همهی کشورهای مؤثر در برقراری صلح افغانستان باشد.
6. نتیجهگیری
با توجه به اینکه کشورهای خارجی بدون در نظر گرفتن مصالح افغانستان به ایجاد زمینهای برای رقابت جهت مقابله، پیشگیری، تطمیع و تسلیم رقبای خود در این کشور پرداختهاند، طبیعی است که جنگ و صلح در افغانستان نیز تابع رقابتهای کشورهای خارجی با استفاده از کارگزاران داخلی و مداخلهی مستقیم در افغانستان باشد. برقراری صلح در افغانستان یقیناً نیازمند کمک و همکاری کشورهای منطقهای و فرا منطقهای است؛ اما باید دانست که برقراری صلح در افغانستان نباید فدای منافع کشورهای دیگر شود. پرهیز از رقابت و ایجاد جنگهای نیابتی در خاک افغانستان، گام مؤثری در برقراری صلح در افغانستان است. با توجه به اینکه برقراری صلح در افغانستان در وهلهی اول نیازمند همت داخلی و مبارزه با سیاستهای قومی-قبیلهای، قطببندیهای شمال و جنوب در داخل حکومت و پرهیز از مناقشات درونقومی است، تلاش برای حفظ و تقویت دستاوردهای قریب به دو دههی گذشته نیازمند مبارزه با افراطگرایی و یکجانبهگرایی در داخل است. با این حال، میتوان چنین گفت که برقراری صلح پایدار در افغانستان متأثر از عامل قویتر؛ یعنی تأثیر کشورهای خارجی است.
آمریکا بیشترین تأثیر را در برقراری صلح در افغانستان دارد. به دلیل اینکه هم قدرت اعمال فشار بر پاکستان را جهت قطع حمایت از شورشیان و گروههای افراطی دارد و هم قدرت مبارزه با طالبان را از نظر نظامی و اعمال فشار سیاسی. البته آمریکا در صورتی میتواند در برقراری صلح در افغانستان تأثیر داشته باشد که در مبارزه با تروریزم، تقویت نظامیان افغانستان، مبارزه با مواد مخدر و مبارزه با افراطگرایی صداقت داشته باشد. از میان کشورهای همسایهی افغانستان، پاکستان مهمترین و محوریترین کشور تأثیرگذار بر صلح افغانستان است. طالبان همانگونه که در تکوین و به قدرترساندن طالبان نقش اصلی را داشته است، در برقرای صلح نیز با نفوذی که بر طالبان دارد، میتواند نقش کلیدی ایفا کند. پاکستان چندان عجلهای در برقراری صلح افغانستان ندارد؛ زیرا شرایط هرج و مرج افغانستان و مبارزه با افراطگرایی، منافع اقتصادی فراوانی برای پاکستان دارد. کمکهای اقتصادی آمریکا به پاکستان برای مبارزه با تروریزم، قاچاق مواد مخدر، قاچاق کالاهای معدنی افغانستان به پاکستان از طریق طالبان و… باعث میشود پاکستان در برقراری صلح در افغانستان چندان عجول نباشد. ایران گرچه در رویکرد خود نسبت به طالبان، تغییر ایجاد کرده است و از طالبان برای مقابله با حضور آمریکا در افغانستان استفاده میکند، با این وجود به حمایت از دولت افغانستان در بازسازی این کشور پرداخته است. بنابراین، ایران را میتوان به عنوان همسایهی میانجیگر در برقراری صلح میان دولت افغانستان و طالبان قلمداد کرد. نگاه و رویکرد روسیه و چین به برقراری صلح در افغانستان بیش از آنکه مستقیماً ناظر به صلح افغانستان باشد، ناظر به رفتارهای آمریکا در افغانستان است. به عبارتی دیگر، نقش این دو کشور در برقراری صلح در افغانستان متغیری از سیاست آمریکا در قبال افغانستان است.
7. منابع و مآخذ
1- جهانبخش، محمدتقی، (1392). «سیاست امنیتی فدراسیون روسیه در قبال افغانستان نوین»، فصلنامهی آسیای مرکزی و قفقاز، شمارهی 84.
2- شکاری، عبدالقیوم، (1385). «مبارزه با تروریزم و جنبههای متعارض آن در آسیای مرکزی»، فصلنامهی مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شمارهی 65.
3- شورای غیر دولتی روابط خارجی مؤسسهی فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران، (1383ب). کتاب آسیا (3)، ویژهی افغانستان پس از طالبان، چاپ اول، تهران: مؤسسهی فرهنگی مطالعات و تحقبقات بینالمللی ابرار معاصر.
4- شفیعی، نوذر، شهریار نصیری و افشین متقی، (1391). «رویکرد هند در قبال افغانستان پس از 11سپتامبر 2001(با نگاه به ایران)»، فصلنامهی ژئوپلتیک، سال هشتم، شمارهی دوم.
5- شفیعی، نوذر، (1381). «بازی قدرت در صحنهی افغانستان: اهداف و الگوهای رفتاری»، مجلهی سیاست دفاعی، شمارههای40 و41.
6- __________، (1389). «تبیین سیاست نوین دولت اوباما در افغانستان و پاکستان(اف-پاک)»، فصلنامهی بینالمللی روابط خارجی، سال دوم، شمارهی پنجم.
8- فرزیننیا، زیبا، (1383). «سیاست خارجی پاکستان: تغییر و تحول»، تهران: وزارت امورخارجه.
9- مورگنتا، هانس جی، (1374). «سیاست میان ملتها»، ترجمهی حمیرا مشیرزاده، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه.
10- وفایی زاده، دکتر محمدقاسم، (1393). سیاستورزی قومی و بنای صلح در افغانستان (بنمایههای همستیزی سیاسی و دشواریهای گذار مردمسالارنه»، ترجمهی سید کمالالدین رضوی، کابل.
11- دستاوردهای حکومت وحدت ملی، (1397). نسخه خلاصه، میزان 1393- دلو 1397، ریاست عمومی دفتر ریاست جمهوری؛ معاونیت ارتباطات استراتیژیک و رسانه ها، ریاست مطبوعات.
12- Ashraf, Fhmida (2007), India-Afghanistan Relation: post-9/11 at: www.issi.org/journal/2007-files/no-2/article/a4.htm.
13- Ackerman, Spencer (2011), “Petraeus Doesn’t Sweat Iran’s Rocket in Afganistan”, available at” http://www.wired.com/dangerroom/2011/03/etrause-dosent-sweat-irans-rocketin-afghanistan/ March.
14- Ahmad, Ishtiaq (2010), “The U.S Af-Pak Strategy: Challenges and Opportunities for Pakistan” Asian Affairs: An American Review, Vol.37, p85.
15- Brahimi, Lakhdar and Pickering, Thomas(2011), Afghanistan Negotiation Peace”, the century foundation press, New York.
-16 Coobert, Stephen(2009), “President Obama’s Speech on Afghanistan”, ABC News, available at: http://abcnews.go.com/Politics/Full-transcript-president-obamas-speechafghanistan-delivered-wes/story?id=9220661
17-Galtung, John (2003), positive and Negative Peace, School of Social Science, Auckland University of Technology.
18- Jarvenpaa, Minna(2011), “Makimg peace in Afghanistan: The Missing Political Strategy”, united states institute of peace, Available at: www.usip.org.
19- Mearsheimer, John J. (2011), “Guns Won’t Win The Afghan War”, The New York Times, November 4.
20- Morgenthau, Hans J. (1985), “P0litics among Nations: The Struggle for Power and Peace”, New York: Alfred A. Knopf, Inc.
21- Roskin, M. G & Berry, N (1999), “The New World of International Relations”, New Jersey: Prentice Hall.
22- Shinn, J & Dobbins, J (2001), “Afghan Peace Talks”, A Primer Santa Monica: RAND Corporation.
23- Shane, Scott (2010), “Pakistan‘s Push on Afghan Peace Leaves U.S. Wary”, New York Times, p.5.
-24 Sarafraz, Mohammad(2011), The Rise and Fall of Taliban, Tehran: soroush.
25- Sajadpour, Karim(2010), “ Iran is a Regional Strategy Viable in Afghanistan?” Ashley Tellis and Aroop Mukharji, ed. Washington, D.C: Camegie Endowment for International Peace, p. 27.
26- Sieff, Martin (2010), “The U.S, Kazakhestan and Stresses of Empire”. Available at: Globalist.com.
27- Waldmn, Matt (2010), “ Dangerouse Liaison with Afghan Taliban: The Feasibility and Risks of Negotiations” , Washington D.C : United States Institute of Peace, Special Report No. 256, p. 16.