بررسی پیش‌نیازها و راه دست‌یابی به صلح عادلانه در افغانستان (بخش اول)

  • قسمت اول و دم 
  •  محمدجواد برهانی[1]

چکیده

صلح عادلانه آرزوی همه‌ی شهروندان خسته از جنگِ افغانستان اعم از طرفداران حکومت و طالبان است. اسلام‌خواهی و وطن‌دوستی دو عنصر مشترک طرفین متخاصم را شکل می‌دهد که با تمرکز بر آن و رعایت انصاف، قضاوت منطقی، رعایت حقوق همه‌ی اقوام، داشتن اراده برای ایجاد صلح، از خودگذری، مدارای اجتماعی و توجه به عزت و کرامت انسانی، می‌توان به صلح عادلانه دست یافت. برای رسیدن به صلح عادلانه لازم است طرفین متخاصم موانع و چالش‌های فرارو را بردارند و از انحصارطلبی، قوم‌گرایی و انحصار مذهبی دست بکشند. خروج نیروهای خارجی، از بین بردن مظاهر بی‌بندوباری و فساد، از جمله‌ی مهم‌ترین راهکارها برای رسیدن به صلح عادلانه به حساب می‌آید.

کلیدواژه‌ها: حاکمیت اسلام، وطن‌دوستی، صلح عادلانه، راه دست‌یابی، طالبان، حکومت.

مقدمه

صلح و زندگی مسالمت‌آمیز در طول تاریخ از جمله‌ی خواست‌های انسان‌ها بوده است. پیامبران، امامان و مصلحان اجتماعی با شعار صلح در جامعه ظهور کرده و برای تحقق صلح عادلانه تلاش کرده‌اند. آنان در این راستا توفیقاتی هم داشته‌اند؛ دشمنان خونی را به‌هم آشتی داده و قلب‌های نامهربان را با هم‌دیگر مهربان ساخته‌اند.[2] بشر به صلح اجتماعی[3] و امنیت نیاز دارد و تهدید صلح، تهدید جامعه‌ی بشری است؛ زیرا جنگ که از تهدید صلح به وجود می­آید، همواره بشر را به سوی نابودی سوق داده و جامعه‌ی بشری را از پیشرفت و تکامل بازداشته است.

از میان موجودات، انسان موجود مختار و عاقل است که با اختیار و به مدد عقل خود قادر است نوع زندگی خود را انتخاب کند. عقل به عنوان پیامبر درونی – که به صورت عادلانه در میان انسان‌ها تقسیم شده است – انسان را وادار می­کند تا از جنگ و خشونت دوری کند و به دامن صلح و زندگی آرام پناه ببرد. به همین خاطر، بخش مهم زندگی بشر با صلح سپری شده است.

افغانستان در طی چهل سال جنگ، خسارات زیادی را متحمل شده و آسیب‌های زیادی را دیده است. زیرساخت‌های اقتصادی و شهری کشور، در اثر جنگ از بین رفته است و صدها هزار نفر کشته، مجروح، معلول و میلیون‌ها نفر دیگر مهاجر و آواره شده‌اند. در کنار این آسیب‌ها، مردم افغانستان از نظر اخلاقی و روانی نیز آسیب جدی دیده‌اند که برای جبران این خسارت‌ها سال‌ها وقت لازم است.

بدون تردید، وضعیت کنونی امنیت در کشور بسیار نگران‌کننده است و این وضعیت در ‌شأن یک کشوری مانند افغانستان که سابقه‌ی تمدنی کهنی دارد، نیست. کشور افغانستان میراث‌دار مردانی است که فراتر از مرز کنونی مقتدرانه حکومت کردند و مردمِ با فرهنگ و عالمان مبتکر آن دیار، علم خود را سخاوت‌مندانه و متواضعانه در اختیار جهانیان قرار دادند. امروز سفره‌ی جهان از برکت همان فرهنگ و علم، پُر و مردم‌شان در صلح و امنیت زندگی می‌کنند؛ اما افغانستان سال‌ها است در آتش جنگ و ناامنی می‌سوزد.

امروزه ضرورت صلح عادلانه در کشور بیش از هر زمان دیگر احساس می­شود. صلح، جزء خواست‌های همه‌ی اقوام و مردم افغانستان است. نخبگان دلسوز، جامعه‌ی مدنی، نخبگان دینی و مصلحان اجتماعی، رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی همه تلاش کرده‌اند تا صلح عادلانه را به یک خواست عمومی مردم و به یک گفتمان غالب در افغانستان تبدیل کنند.

در کنار نظریه‌ی «صلح پایدار» – که توسط کانت مطرح شد -، نظریه‌ی «صلح عادلانه» با رویکرد خدامحوری در بین متفکران اسلامی مطرح است. طبق این نظریه، ریشه‌ی اصلی ناامنی و فقدان صلح، بی‌عدالتی است. برای این‌که بتوان به صلح عادلانه دست یافت، باید ابتدا با سازوکارهای خاص، بی‌عدالتی از بین برده شود.

از نگاه آموزه‌های اسلامی، هدف شریعت، تحقق عدالت در میان اعضای جامعه و نیز در کل جامعه است. مشکل ناامنی، جنگ و درگیری میان دولت جمهوری اسلامی افغانستان و گروه طالبان (امارت اسلامی) سال‌ها است که دامن‌گیر کشور شده و خسارات جانی و مالی بی‌شماری را بر جا گذاشته است. اکنون طرف‌های درگیر توافق کرده‌اند تا روی میز مذاکره نشسته و از طریق گفت‌وگو، مشکلات به‌وجودآمده را حل کنند. پرسشی که در این‌جا مطرح می‌شود، این است که با توجه به گرایش‌های متفاوتی که دو طرف درگیر دارند، چه‌گونه می‌توانند به توافق برسند تا صلح عادلانه در کشور برقرار شود. در این نوشته تلاش می‌شود، راه دست‌یابی به صلح عادلانه مورد بررسی قرار گیرد. برای رسیدن به صلح، نیاز است هر دو طرف درگیر، اموری را بپذیرند و از خط‌های قرمزشان عبور کنند تا به نقطه‌ی مشترکی برسند؛ در غیر آن دست‌یابی به صلح ممکن نیست.

پیش‌نیازهای صلح عادلانه در افغانستان

برای رسیدن به صلح عادلانه، مؤلفه‌ها و پیش‌نیازهایی وجود دارد که لازم است طرفین متخاصم به آن توجه و در راستای تحقق آن تلاش کنند. برخی از این پیش‌نیازها و مؤلفه‌ها، به عنوان عناصر مهم صلح عادلانه مطرح است. لازم است هم نمایندگان دولت و هم نمایندگان طالبان روی آن توافق کنند و آن را بپذیرند. از سوی دیگر، عناصر و مؤلفه‌هایی در صلح عادلانه وجود دارد که متوجه گروه طالبان می‌شود و لازم است طالبان آن را قبول کنند. همچنین امور مهم دیگری وجود دارد که لازم است دولت جمهوری اسلامی افغانستان آن را بپذیرد.

به‌صورت کلی، آن‌چه که طرفین را بر محور واحد جمع می‌کند، دو امر مهم «اسلام» و «وطن» است.

حاکمیت اسلام

اسلام، آن هدف مقدس و کلانی است که طالبان و دولت مستقر، هر دو، خواهان آن است. در اسلام‌خواهی طالبان شکی نیست؛ اما اسلام‌خواهی دولت مستقر را می‌توان از قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان به خوبی دریافت. در ماده‌ی دوم قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان، اسلام به عنوان دین رسمی مردم افغانستان معرفی شده است و در ماده‌ی سوم این قانون آمده است که هر نوع قانون مخالف با شریعت اسلامی، ممنوع است. پس، اسلام‌خواهی که خواست اصلی طالبان است و به خاطر تحقق و پیاده‌کردن آن سال‌های متمادی خون‌ها ریخته شده است، مورد توافق طرفین قرار دارد.

وطن‌دوستی

وطن، احساس تعلق به آن و همچنین آبادی آن نیز می‌تواند نقطه‌ی مشترک هردو طرف متخاصم باشد؛ هم دولت و هم طالبان از لحاظ شعار، آبادی وطن را می‌خواهد؛ اما در عمل چنین نیست. طالبان که از سوی پاکستان حمایت می‌شود، چنان‌که مرکز رهبران طالبان در پاکستان است، در عمل شب و روز برای تخریب وطن تلاش می‌کنند. این گروه زیرساخت‌های کشور را ویران و مردم بی‌گناه افغانستان را به خاک و خون می‌کشند. لازم است طالبان در عمل نیز وطن‌دوستی‌شان را ثابت کنند، برای آبادی وطن حسن نیت نشان دهند و با پذیرش آتش‌بس، دست از ویرانی وطن و برادرکشی بردارند.

دولت نیز در عمل اسیر چرخه‌ی فساد شده است؛ فسادی که مانع ترقی و آبادانی و زمینه‌ساز تباهی و ویرانی کشور است. بنابراین، لازم است دولت نیز خود را از اسارت فساد نجات دهد و برای آبادی کشور تلاش کند.

با توجه به دو محور مشترک و اساسیِ که طالبان و دولت مستقر، هر دو، سخت به آن پایبند است و دال مرکزی گفتمان آن‌ها را تشکیل می‌دهند، لازم است طرفین متخاصم گام‌های ذیل را برداشته و برای رسیدن به صلح عادلانه تلاش کنند:

اراده برای رسیدن به صلح عادلانه

تحقق صلح عادلانه وقتی میسور است که طرفین متخاصم (طالبان و دولت)، اراده‌ی جدی برای رسیدن به صلح عادلانه داشته باشند. روشن است که یکی از مهم‌ترین راه رسیدن به صلح، داشتن اراده برای ایجاد صلح و پای‌بندی به رعایت مفاد آن است. بدون شک، اراده‌ی بشر نقش برجسته در سعادت و شقاوت فردی و اجتماعی وی دارد. بشرِ مختار، قادر است سرنوشت جمعی خود را مانند سرنوشت فردی‌اش رقم بزند و تصمیم بگیرد تا نوع زندگی خود را در جامعه انتخاب کند. نخبگان سیاسی و اجتماعی و همچنین توده‌ی مردم، با اراده‌ی جدی خود می‌توانند در جامعه‌ی جنگ‌زده‌ی چون افغانستان صلح ایجاد کنند و با پای‌بندی به مفاد صلح از طریق گفت‌وگو و جست‌وجوی راه حل منطقی، به نزاع‌ها پایان دهند و زندگی مسالمت‌آمیزی را برای شهروندان به ارمغان آورند. اگر گروه و یا حزبی، به‌خصوص نخبگان و رهبران جامعه، ابزاری برای تحقق آرمان و اهداف دیگران شوند و اراده‌ی‌شان را در قبال پول و مانند آن معامله کنند، بدون شک امکان تحقق صلح با چنین فرد و یا گروهی امکان‌پذیر نیست.

پذیرش صلح عادلانه

پس از اراده و تصمیم برای ایجاد صلح، اولین نکته‌ای که می‌تواند مورد توافق طرفین قرار گیرد و هدف اصلی و محوری گفت‌وگوی طرفین را تشکیل دهد، تمرکز روی «صلح عادلانه» است. صلح عادلانه، هم پشتوانه‌ی دینی و هم پشتوانه‌ی جهانی دارد و همه از آن حمایت می‌کنند؛ زیرا تنها صلح عادلانه است که با قرائت دینی از صلح، امکان‌پذیر است و صلح پایدار و ماندگار را تضمین می‌کند. از طرف دیگر، عدالت که به معنای نهادن هر چیز در جای خودش است، مورد پذیرش همه است. در سایه‌ی صلح عادلانه، هم طرفین متخاصم و هم سایر گروه‌ها، اقوام، احزاب و جریان‌ها به حق خود می‌رسند و از امنیت و صلح عادلانه بهره‌مند می‌شوند. بنابراین، اگر اراده‌ی جدی برای صلح وجود داشته باشد، صلح عادلانه که به نفع طرفین است، باید از جمله‌ی خواست‌های مشترک دو طرف متخاصم و هدف اصلی آن‌ها باشد. در غیر این صورت، زیاده‌خواهی، تمامیت‌خواهی و انحصارطلبی باعث می‌شود تا صلح تحقق نیابد و چون گذشته بر طبل بی‌حاصل جنگ کوبیده شود.

ازخودگذری و کوتاه‌آمدن

زمانی بحث صلح مطرح می‌شود که اختلاف و یا نزاعی وجود داشته باشد. در منازعات، طرفین درگیر هرکدام خود را حق و طرف دیگر را باطل می‌داند و انتظار دارد طرف مقابل دست از دعوا و منازعه بردارد و تسلیم خواست‌های وی شود. از آن‌جا که این بینش، هیچ کمکی به آوردن صلح نمی‌کند، یکی از مؤلفه‌های مهم برای رسیدن به صلح عادلانه، کوتاه‌آمدن طرفین برای رسیدن به آن است؛ البته مشروط به این‌که مردم و جامعه و یا بخشی از آن قربانی نشوند و حقوق آن‌ها مورد معامله قرار نگیرد. بنابراین، اصرار بر مواضع قبلی و تعیین خطوط قرمز می‌تواند، طرفین را برای رسیدن به صلح ناکام سازد و این موضوع به عنوان چالش مهم صلح مطرح شود.

عزت و کرامت انسانی

عزت و کرامت انسانی، خواسته‌ی مشترک دیگری است که به نفع طرفین متخاصم است. اگر انسان در یک محیط بدون ستم و تبعیض قرار گیرد، به‌صورت فطری زندگی عزت‌مندانه را انتخاب می‌کند. یکی از مؤلفه‌های مهمی که در صلح عادلانه برای طرفین متخاصم مطرح است، صلح عزت‌مندانه است. صلح عزت‌مندانه می‌تواند خواست مشترک دو طرفِ درگیر باشد؛ زیرا صلحی ارزش دارد که در آن عزت و کرامت انسانی قوم و ملت، حفظ و حقوق شهروندی آن مدنظر باشد. اگر صلحی به قیمت ذلت و خواری قومی و یا گروهی به‌دست آید، این صلح نوعی تسلیم و برده‌داری است که به هیچ‌وجه از مصادیق صلح عادلانه و عزت‌مندانه شمرده نمی‌شود و تضمینی برای دوام آن نیز وجود ندارد.

صلح، امنیت، عدالت و حفظ کرامت انسانی، جزء حقوق اولیه و ذاتی بشر است. خوش‌بختانه دین اسلام نیز از این مفاهیم پشتبانی کرده و از آن حمایت می‌کند. بنابراین، هیچ‌کس و به هیچ بهانه‌ای نمی‌تواند این حق را از ابنای بشر سلب کند.

در عمل، کرامت انسانی در افغانستان آسیب‌های زیادی دیده است و شهروندان افغانستان بیش از هر کشور دیگر ستم دیده‌اند و عزت و کرامت آن‌ها پامال شده است.

دست‌یابی به صلح در پرتو عدالت اجتماعی

صلح با همه­ی اهمیتی که دارد، خود زمینه‌ساز تأمین امنیت و تحقق عدالتی می‌باشد که در آن همه‌ی شهروندان یک کشور زندگی آرامی را تجربه کنند و به حقوق عادلانه‌ی خود برسند.

عدالت اجتماعی و عملیاتی‌کردن آن در جامعه، باید به گفتمان محوری تبدیل شود؛ چون عدالت اجتماعی، هم پشتوانه‌ی دینی دارد، هم قانون اساسیِ فعلی بر اجرای آن اصرار دارد، هم جامعه‌ی جهانی از آن حمایت و پشتی‌بانی می­کند و هم مردم افغانستان خواهان اجرا و عملیاتی‌کردن آن است. در پرتو عدالت اجتماعی، همه به حقوق خود می‌رسند و تبعیض و ستم پایان می‌یابد و یا به‌صورت چشم‌گیری کاهش پیدا می‌کند. در چنین حالتی است که همه‌ی شهروندان زندگی آرامی را تجربه خواهند کرد.

روشن است اگر در جامعه‌ای، عدالت اجتماعی وجود نداشته باشد و ستم و تبعیض حاکم باشد، دیر یا زود مردم و شهروندان به ستوه می‌آیند و علیه تبعیض و ستم قیام خواهند کرد.

 رعایت انصاف و قضاوت منصفانه

«انصاف» در روابط و مناسبات اجتماعی و امور سیاسی و اداری به مفهوم نصف‌کردن سود و زیان میان خود و دیگران و پاس‌داشتن عدالت و حفظ حقوق دیگران همانند حفظ حقوق خود، و در مقام داوری حقوق طرفین را یکسان و برابر رعایت کردن است. انصاف در این وادی، بدین معنا است که هر کس حقوق دیگران را رعایت کند و آن را چون حقوق خود بداند و برای دیگران حقوقی برابر با حقوق خود قائل باشد؛ یعنی آن‌چه برای خود می‌خواهد، برای دیگران نیز بخواهد و مزایا و بهره‌های زندگی را میان خود و مردمان، برابر تقسیم کند (برهانی، مخطوط: 115). رفتار و قضاوت منصفانه هم برای رسیدن به صلح عادلانه و هم برای رسیدن به عدالت اجتماعی لازم است. بنابراین، اگر طرف‌های درگیر در افغانستان که اکنون برای آوردن صلح کنار هم نشسته‌اند، قضاوت منصفانه، رفتار عادلانه و گفتار دلسوزانه نداشته باشند، آوردن صلح عادلانه و پایان‌دادن جنگ امکان‌پذیر نیست؛ چون در این صورت، اقوامی مجبور می‌شوند برای اثبات هویت و موجودیت خود دست و پا بزنند و به‌دیگران تفهیم کنند که آن‌ها نیز در افغانستان وجود دارند و برای بیرون راندن متجاوزان از افغانستان نقش ایفا کرده‌اند.

بنابراین، ممکن است شخصی معتقد به عدالت باشد، اما در عین حال در داوری خود اشتباه کند و یا به‌صورت عمدی گروه اجتماعی قابل توجهی را نادیده بگیرد و غیر منصفانه قضاوت کند. روشن است که در این صورت نیز صلح عادلانه تحقق پیدا نمی­کند.

اندیشه و تصمیم منطقی برای رسیدن به صلح عادلانه

یکی دیگر از عناصر صلح عادلانه، اندیشه و رفتار منطقی است. از ویژگی آدم منطقی این است که براساس منطق و استدلال تصمیم‌گیری و قضاوت می‌کند. تصمیم‌گیری یک فرایند ذهنی یا شناختی است که به فرد کمک می‌کند تا از میان رفتارهای متفاوتی که می‌تواند انجام دهد، یکی را به عنوان مناسب‌ترین عمل، گفته یا واکنش در شرایط خاص انتخاب کند که پشتوانه‌ی منطقی و عقلی داشته باشد. این رفتار باید به‌گونه‌ای باشد که بتوان برای آن استدلال کرد و خود و دیگران را با آوردن دلیل قانع کرد و یا حداقل برای انجام آن دلیل منطقی داشته باشد.

گاه رفتار و عادات رفتاری انسان به گونه‌ای است که غیر منطقی‌بودن آن کاملاً آشکار است و این نوع رفتار در سطح کلان باعث تنش و ناامنی می‌شود. امروزه طالبان با اعلان جهاد علیه نیروهای خارجی و دولت مرکزی، آتش جنگ را روشن کرده‌اند. جالب این‌جا است که اکنون با کسانی که طالبان آن‌ها را کافر، اشغال‌گر و متجاوز می‌خواندند، صلح کرده و با هم‌میهنان خود در جنگند. روشن است تا زمانی که طالبان تغییر موضع ندهند و واقعیت‌ها را نپذیرند، صلح عادلانه در افغانستان امکان‌پذیر نیست.

پذیرفتن وجود و حقوق مخالفان

در جهان، کشورهای همگون و تک‌صدا وجود ندارد. در درون یک جامعه‌ی کوچک نیز انواع اختلاف‌های طبیعی و غیر طبیعی مشهود است. وقتی که در یک جامعه‌ی کوچک و حتی در کوچک‌ترین واحد جامعه (خانواده)، اختلاف در رده‌های سنی، جنسیتی و منزلتی وجود دارد، گریزی از اختلافات قومی، حزبی و سیاسی، سمتی، زبانی، مذهبی و سرانجام اختلاف سلایق و علایق در جامعه‌های بزرگ‌تر نیست.

 مخالفان دولت افغانستان از گروه‌هایی که در بالا بیان شد، از سوی دولت مستقر افغانستان پذیرفته شده است و در قانون اساسی کشور نیز حقوق آن‌ها مد نظر گرفته شده است؛ هرچند در عمل، مشکلات زیادی فرا روی اقلیت‌ها وجود دارد. بنابراین، یکی از مهم‌ترین راه برای رسیدن به صلح عادلانه پذیرفتن مخالفان از سوی طالبان در چارچوب قانون است. قانون اساسی موجود جمهوری اسلامی افغانستان، مخالفان و فعالیت آن‌ها را مطابق قانون مصوب پذیرفته است؛ اما گروه طالبان، در موارد پذیرش مخالفان، مشکل دارد. تجربه‌ی حکومت امارت اسلامی، دیدگاه‌ها و مصاحبه‌های برخی از رهبران طالبان و قرائت خاص آن‌ها از شریعت نشان داده است که آن‌ها تمایلی به پذیرش مخالفان و به‌رسمیت شناخته‌شدن حقوق آن‌ها را ندارند. روشن است که در چنین وضعیتی صلح عادلانه امکان‌پذیر نیست. صلح عادلانه وقتی امکان‌پذیر است که طالبان مخالفان خود را مطابق قانون و شریعت به رسمیت بشناسند، به حقوق آن‌ها احترام قایل شوند و در رفتار و روشِ تعامل خود با مخالفان تجدید نظر کنند.

مراد از مخالفان در افغانستان گروه‌های ذیلند:

الف) مخالفان قومی

 اقوام مختلفی در افغانستان زندگی می‌کنند. این موضوع واقعیت کشور را تشکیل می‌دهد و قابل انکار نیست. وقتی صلح عادلانه در افغانستان امکان‌پذیر است که حقوق همه‌ی اقوام در نظر گرفته شود. سال‌ها آتش جنگ قومی در افغانستان شعله‌ور بود و هیچ‌ قومی از دودِ برخاسته از جنگ قومی در امان نماندند. تجربه‌ی سال‌ها جنگ داخلی، ثابت کرده است که اقوام ساکن در افغانستان را نمی‌توان حذف کرد. پس، راه منطقی این است که اقوام مختلف افغانستان مورد پذیرش گفت‌وگوکننده‌ها قرار بگیرد و به حقوق آن‌ها به‌صورت منطقی و عادلانه تن داده شود تا زندگی توام با صلح عادلانه در کنار اقوام مختلف ممکن شود.

در کشور چندقومی مثل افغانستان، صلح عادلانه وقتی امکان‌پذیر است که حقوق همه‌ی اقوام به تناسب موجودیت واقعی‌شان رعایت شود. طالبان همان‌گونه که وجود اقوام مختلف در افغانسان را پذیرفته‌اند و نمی‌توانند انکار کنند، لازم است حقوق اقوام را در افغانستان نیز بپذیرند.

ب) مخالفان مذهبی

 دین اکثر قریب به‌اتفاق مردم افغانستان، اسلام است و پیروان دو مذهب حنفی و اهل تشیع، مسلمانان این کشور را تشکیل می‌دهند. از لحاظ مذهبی، اهل تشیع بعد از پیروان مذهب حنفی، دومین مذهب بزرگ کشور را تشکیل می‌دهد. در حال حاضر هیچ مشکل مذهبی در افغانستان وجود ندارد و قانون اساسی افغانستان، هر دو مذهب حنفی و اهل تشیع را به رسمت شناخته است.

طالبان، در دوران حکومت خود به جز مذهب حنفی، هیچ مذهب دیگری را به رسمیت نشناخت. اکنون که پروسه‌ی صلح در جریان است و گفت‌وگو در «دوحه» میان دولت مستقر و طالبان ادامه دارد، لازم است طالبان در این مورد از خود انعطاف نشان دهد؛ زیرا  صلح پایدار و عادلانه در افغانستان وقتی ممکن است که مذاهب مختلف به رسمیت شناخته شود و آزادی انجام مناسک مذهبی برای پیروان همه‌ی مذاهب داده شود. اگر با پیروان مذاهب موجود در افغانستان رفتار عادلانه صورت نگیرد و رسمیت مذهب شیعه در کنار مذهب حنفی حفظ نشود، صلح عادلانه و پایدار امکان‌پذیر نیست.

ج) مخالفان زبانی

 زبان‌های رسمی افغانستان پشتو و دری است و اکثر مردم کشور به زبان دری صحبت می‌کنند. صلح عادلانه و پایدار در این کشور وقتی ممکن است که به هر دو زبان رسمی کشور ارج نهاده شود و به گویندگان آن‌ها احترام گذاشته شود. مخالفت با یک زبان، مخالفت با یک فرهنگ و عقبه‌ی فرهنگی است که امکان زندگی مسالمت‌آمیز را می‌گیرد و خشونت و تنش را افزایش می‌دهد. هرچند این امر در حال حاضر دارای اولویت و مشکل اساسی کشور نیست؛ اما در دراز مدت و برای تحقق صلح عادلانه و پایدار، توجه به این امر لازم و ضروری است. مخالفت با زبان دری، تنها مشکل طالبان نیست، بلکه تعداد زیادی از پشتو زبان‌ها با زبان دری مشکل دارد. مبارزه و تقابل با بخش مهمی از فرهنگ و زبان، تنش‌ها را افزایش می‌دهد. راه حل این است که واقعیت‌های اجتماعی پذیرفته شود و به هر دو زبان رسمی کشور، احترام گذاشته شود.

د) مخالفان جنسیتی

تکثر و اختلاف جنسیتی، یک پدیده‌ی طبیعی است که باعث به‌وجودآمدن دو قشر زن و مرد در جامعه می‌شود. تبعیض جنسیتی در طول تاریخ در جهان وجود داشته است؛ اما اکنون این تبعیض بسیار کم شده است. آگاهی زنان در مقایسه به گذشته افزایش یافته و به میزان بالارفتن سطح سواد، تحرک اجتماعی و سیاسی زنان نیز گسترش یافته است. صلح عادلانه و پایدار وقتی امکان‌پذیر است که زنان به عنوان نیمی از پیکر جامعه پذیرفته شود و زمینه‌ی فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی برای آن‌ها فراهم شود و حقوق مشروع آن‌ها مطابق قانون و شریعت داده شود.

ه) مخالفان سیاسی و حزبی

 افغانستان نیز مانند سایر کشورها دارای احزاب و گروه‌های متکثر و مختلف می‌باشد. صلح عادلانه وقتی امکان‌پذیر است که مخالفان سیاسی به رسمیت شناخته شود و آن‌ها بتوانند در چارچوب قانون و شریعت به فعالیت‌های خود ادامه دهند. روشن است اگر احزاب و گروه‌های سیاسی به رسمیت شناخته نشود و یا جلو فعالیت آن‌ها گرفته شود، نظام حاکم سر از استبداد و خودکامگی در می‌آورد و صلح واقعی و پایدار تحقق نمی‌یابد.

به همین ترتیب، اگر وجود مخالفان سیاسی و یا حق عادلانه‌ی آن‌ها انکار شود، صلح عادلانه امکان‌پذیر نیست، بلکه انکار گروه سیاسی، قومی، مذهبی، زبانی و جنسیتی خود باعث تداوم جنگ و مخالفت با صلح می‌شود؛ آن‌گونه که در دهه‌های شصت و هفتاد (در سال 1367 پس از خروج شوروی از افغانستان و در سال 1371 پس از فروپاشی دولت کمونیستی) و در دوران پنج سال سلطه‌ی طالبان، تعدادی از گروه‌های اجتماعی نادیده گرفته شدند و سال‌ها جنگ و ویرانی در کشور ادامه یافت.

رعایت حقوق بشر و حقوق زنان

در کنار رعایت حقوق اقوام و ملیت‌های ساکن در افغانستان، یکی از مواردی که مورد توجه مصلحان اجتماعی بوده است، رعایت حقوق بشر[4] و حقوق زنان در افغانستان است. امروز تمدن بشری و مجامع بین‌المللی، یک سلسله اصول و ضوابطی را به عنوان حقوق بشر مورد توافق قرار داده است. این توافق روی تحقیق، تجربه، بینش و تلاش‌های تعدادی از دانشمندان جهانی که برای نجات جامعه‌ی بشری می‌اندیشیده‌اند، صورت گرفته و به وجود آمده است. مخالفت با حقوق بشر از حرکت پویایی مکتب اسلام به دور است. به همین دلیل، ما باید از تجربیات بشری و مجامع بین‌المللی کمک بگیریم و از مسائلی هم که مخالف صریح اصول اسلام‌ است، اجتناب کنیم و نگذاریم در اداره‌ی آینده‌ی کشور راه پیدا کند.

مدارای اجتماعی[5](هم‌پذیری)

یکی از اصول مهم زندگی مسالمت‌آمیز، مدارای اجتماعی و تقویت روحیه‌ی هم‌پذیری، تحمل دیگران و مدارا با مخالفان قومی، مذهبی و سیاسی است. مدارای اجتماعی یک عمل آگاهانه است که شخص و یا قومی علی‌رغم این‌که با اعتقادات، قوم، مذهب و تشکیلاتی مخالف است، در عین حال از مخالفت، سرزنش و خشونت علیه آن خودداری می‌کند.

افغانستان کشوری است که در آن خرده‌فرهنگ‌های قومی و مذهبی زیادی وجود دارد. زندگی مسالمت‌آمیز همراه با صلح و آرامش در این کشور کثیرالمله وقتی امکان‌پذیر است که روحیه‌ی تحمل عقاید، قوم، زبان و در کل فرهنگ متفاوت، برای شهروندان و به‌خصوص سیاستمداران آن به وجود بیاید.

بدون شک، کشورهای چندقومی و چندمذهبی مانند افغانستان در مدیریت سیاسی خود بیشتر از کشورهای همگون با چالش روبه‌رو هستند. البته نظام دموکراسی و پای‌بندی به ارزش‌های بنیادین آن می‌تواند برخی از مشکلات عمده‌ی کشورهای چند قومی را حل کند.

امروز از میان الگوهای مختلف حکومت‌داری، بهترین نوع حکومت که می‌تواند تأمین‌کننده‌ی صلح عادلانه باشد، حکومت جمهوری اسلامی است. انواع دیگر حکومت از قبیل امارت اسلامی، سلطنتی و… نمی‌تواند تضمین‌کننده‌ی صلح پایدار و تأمین‌کننده‌ی حقوق اقوام و مذاهب مختلف در کشور باشد. تجربه نشان داده است که در نظام‌های سیاسی غیردموکراتیک، آزادی‌های شهروندان محدود می‌شود، سرکوب مخالفان افزایش می‌یابد و حقوق آن‌ها با چالش مواجه می‌شود و این امر با صلح عادلانه سازگاری ندارد.

به عنوان آخرین راه‌حل می‌توان نوع نظام سیاسی را به رفراندم عمومی گذاشت. البته این کار در افغانستان خالی از مشکل و هزینه نیست؛ اما در عین حال یک راه‌حل معقول است که در جهان نیز نمونه‌های آن اتفاق افتاده است.

چالش‌های فراروی صلح عادلانه

صلح عادلانه در افغانستان با موانع و مشکلات زیادی روبه‌رو است. برخی از این مشکلات مربوط به طالبان و برخی دیگر، مربوط به دولت افغانستان می‌شود. تحقق صلح عادلانه بدون برطرف‌کردن مانع، کار سخت و دشوار است. از این‌رو، طرفین متخاصم باید در این زمینه نیز تلاش کنند و موانع را از سر راه صلح عادلانه بر دارند.

یکی از موانع دیگر، تروریسم است. کارویژه‌ی اصلی تروریسم این است که «در جامعه‌ای که مردم باید در کنار یک‌دیگر با صلح و آرامش زندگی کنند، با استفاده از ابزارهای غیرقانونی و با ایجاد فضای ترور و وحشت نگذارد صلح عادلانه تحقق پیدا کند» (ایوبی، 1391: 628). در شرایط کنونی افغانستان که هر از چند گاهی شهروندان آن اعم از دولتی و ملکی هدف حملات تروریستی طالبان قرار می‌گیرند، بدون شک این مسئله می‌تواند دست‌یابی به صلح را با مشکل مواجه سازد. صلح عادلانه وقتی امکان‌پذیر است که طرف‌های درگیر صادقانه دست از تهدید، ترور و جنگ بکشند و زمینه را برای صلح عادلانه آماده کنند.

انحصارطلبی یا تمامیت‌خواهی که در رایج‌ترین معنا عبارت است از تلاش برای محدودساختن برخی امتیازات به خویش و نفی آن از دیگران، یکی از موانع مهم برای رسیدن به صلح عادلانه و از آن طرف عامل اساسی برای جنگ محسوب می‌شود. در طول تاریخ افغانستان، روحیه‌ی انحصارطلبی باعث شده است که قدرت، فرصت، امتیازات و سایر امکانات در انحصار یک گروه قومی خاص قرار بگیرد و هرگاه این امر آسیب ببیند و یا گروه و قومی خواستار حق خود ‌شوند، برای انحصارطلبان سخت تمام می‌شود.

یکی از عوامل دیگری که مانع تحقق صلح عادلانه می‌شود، نژادگرایی و اتنوسنتریسم است. باورمندان به نژادگرایی، خود را برتر می‌دانند و دیگران را هم‌سطح خود نمی‌دانند، بلکه وظیفه‌ی اقوام فرودست را خدمت به قوم فرادست می‌دانند. افغانستان، وطن و خانه‌ی مشترک همه‌ی اقوام، و تصمیم‌گیری برای آبادی کشور وظیفه‌ی همه است.

یکی از موانع مهم صلح عادلانه، مداخله‌ی بیگانگان در مسائل افغانستان است. روشن است که جنگ‌های نیابتی و مداخلات کشورهای همسایه و قدرت‌های بین‌المللی همیشه یکی از عوامل مهم برای نرسیدن به صلح عادلانه بوده است که افغانستان از این منظر نیز مواجه با مشکل بوده و از مداخلات بیگانگان در امان نبوده است.

بدون شک، مردم افغانستان از جنگ طولانی خسته شده‌ و طرفدار صلح عادلانه‌اند و اکنون صلح به گفتمان غالب در افغانستان تبدیل شده است.

آموزش صلح و زندگی مسالمت‌آمیز

یکی از گام‌های مهم و راهکار برای آوردن صلح عادلانه و دست‌رسی به آن، ایجاد «فرهنگ صلح» و یادگیری زیست مسالمت‌آمیز است. فرهنگ صلح و زندگی مسالمت‌آمیز، آموختنی و یاددادنی است و می‌طلبد در آموزش و پرورش، مورد توجه جدی قرار گیرد. معلمان و مصلحان اجتماعی باید تلاش کنند تا فرهنگ زندگی مسالمت‌آمیز را به جای فرهنگ خشونت و ناامنی تبلیغ کنند. فرهنگ صلح به معنای احترام به کرامت انسانی، پای‌بندی به آزادی مشروع، جلوگیری از نفرت، خشونت، جنگ و حل منازعات از طریق شیوه‌های مبتنی بر عدم خشونت مانند آشتی، مذاکره، میانجی‌گری و مصالحه می‌باشد. صلح و زندگی مسالمت‌آمیز در قلمرو دولت آموزش داده می‌شود؛ اما در میان طالبان به خاطر فقدان مکاتب و تبلیغ از روحیه‌ی جهاد و افراط‌گرایی، مورد توجه نیست. «طالبان با رویکرد تروریستی و روی‌آوردن به انتحار» (خواتی، 1398: 39 ) و با حمله‌های کور، انسان‌های بی‌گناه و مسلمانان هموطن خود را به خاک و خون می‌کشند. بنابراین، اگر طالبان در رویکرد آموزشی خود تجدید نظر نکند، تصور آمدن صلح زودهنگام و عادلانه بعید به نظر می‌رسد.

فعالیت جامعه‌ی مدنی

 مقصود از جامعه‌ی مدنی، تمامی گروه‌های غیر دولتی است که عمدتاً از گروه‌های ذی‌نفع تشکیل می‌شوند (احمدی، 1398: 19). جامعه‌ی مدنی در کنار احزاب، گروه‌های قومی و مذهبی، جنبش زنان، روزنامه‌نگاران مستقل و رسانه‌های غیر دولتی، نخبگان سیاسی و جامعه‌ی آکادمیک کشور، نقش بسیار سازنده و مؤثر در ایجاد صلح عادلانه در افغانستان دارد. جامعه‌ی مدنی نیز باید متوجه شود که بنا نیست طالبان در افغانستان حکومت کند و امارت اسلامی تشکیل دهد، بلکه اگر صلح محقق شود، طالبان نیز در قالب دولت جمهوری اسلامی افغانستان باید منافع صدها هزار شهروندی را که در قالب جامعه‌ی مدنی، دانشگاهیان، احزاب، زنان، گروه‌های قومی، گروه‌های مذهبی و… فعالیت می‌کنند، حفظ و تأمین کنند. روشن است که منافع این قشرها در مدل امارت اسلامی برآورده شدنی نیست.

فعالیت مثبت رسانه‌ها

 رسانه‌ها نقش بسیار برجسته در جهت‌دهی افکار عمومی مردم دارد. رسانه‌ها می‌توانند مردم را به وظایف‌شان آگاه سازند، مزایای صلح را به مردم بازگو کنند و نفرت‌شان را از جنگ نشان دهند. رسانه‌ها در حال حاضر برخوردار از آزادی بیان است و عملکرد دولت‌مردان و احزاب سیاسی را به نیکی و آزادانه نقد می‌کنند.

دولت جمهوری اسلامی افغانستان، با آزادی بیان و فعالیت آزاد رسانه‌ها مشکلی ندارد؛ اما طالبان هم در زمان امارت و هم اکنون در قلمرو خود با آزادی بیان و فعالیت آزادانه‌ی رسانه‌ها مشکل داشته است. بنابراین، لازم است طالبان در این مورد نیز با مردم و اهل رسانه همگام شده وآزادی بیان را در چارچوب معقول، منطقی و شرعی بپذیرد. البته قابل یادآوری است که اکثر شهروندان کشور، هم‌عقیده با طالبان، با بی‌حجابی و مظاهر بی‌بندوباری در رسانه‌ها مخالفند.

نقش نخبگان در ایجاد صلح عادلانه

 نخبگان، همان‌گونه که در گذشته نقش برجسته‌ای داشته‌اند، اکنون نیز لازم است در پروسه‌ی صلح نقش تاریخی خود را ایفا کنند و روند صلح را تسریع بخشند. مقصود از نخبگان در این‌جا، هم نخبگان سیاسی، قومی و ملی است و هم نخبگان مذهبی. نخبگان سیاسی، در مدت نوزده سال حکومت‌داری و سیاست‌ورزی، در کنار نکات قوتی که داشته‌اند، نکات ضعف فراوانی نیز داشته‌اند. هنوز اقوام ساکن در کشور احساس تبعیض دارند؛ با زبان فارسی، بی‌مهری صورت می‌گیرد و با آن مبارزه می‌شود؛ مردم از بیکاری و فقر رنج می‌برند؛ فساد و تخلف از قانون در کشور به صورت گسترده وجود دارد و… .

 حکومت‌داری خوب و سیاست‌ورزی نیکو که به‌دست نخبگان است، در سطوح مختلف کشورداری دیده نمی‌شود، در حالی‌که حکومت داری خوب با صلح عادلانه لازم و ملزوم یکدیگرند. بدون حکومت‌داری خوب نمی‌توان توقع تأمین صلح عادلانه و پایدار در یک کشور را داشت.  باید دانست که بدون فراهم‌آوری زمینه‌ی رفاه اجتماعی در یک کشور نمی‌توان صلح را برای درازمدت تأمین کرد. صلح عادلانه وقتی امکان‌پذیر است که دامن فساد برچیده شود و حکومت همراه با اقتدار زمینه‌های ناامنی را از بین ببرد و در راستای تطبیق قانون تلاش ورزند تا مردم پشتیبان دولت باشند و از آن حمایت کنند.

 خروج نیروهای خارجی و تدوام گفت‌وگو با مخالفان

 شایسته است زمینه‌ی خروج نیروهای خارجی از افغانستان فراهم شود تا بهانه‌ی طالبان از میان برداشته شود و مردم افغانستان خود سرنوشت آینده‌ی خود را رقم بزنند. در حال حاضر طالبان با نیروهای خارجی تفاهم‌نامه‌ای امضا کرده و با آن‌ها صلح کرده‌اند؛ اما دولت مستقر افغانستان را تکفیر و کشتن کارمندان دولتی را برای خود مجاز می‌دانند (احمدی، 1398: 12). لازم است طالبان در این مورد مستندات فقهی و دینی خود را بیان کنند که به چه دلیل جنگ با دولت مستقر را جایز و کارمندان دولتی را مهدور‌الدم می‌دانند.

استمرار گفت‌وگو با مخالفان تا رسیدن به صلح عادلانه می‌تواند یکی از راهکارهای ایجاد صلح باشد.

 از بین بردن مظاهر بی‌دینی و بی‌بندوباری

 یکی از عواملی که همیشه برای قشر متدین افغانستان ناخوشایند بوده است، فساد در جامعه است. از بین بردن فساد می‌تواند در آمدن امنیت و صلح کمک کند. طالبان، در دوران حکومت پنج‌ساله‌ی خود نشان دادند که آن‌ها سخت به ظاهر مناسک دینی از قبیل: شرکت در نماز جماعت، داشتن ریش، دستار، حجاب و مانند آن پای‌بند است. بی‌حجابی یا بدحجابی زنان، تراشیدن ریش، روزه‌خواری، آواز خواندن زنان و مانند آن، از مظاهر بی‌بندوباری و فساد شمرده می‌شود و برای طالبان غیر قابل تحمل است. چه‌بسا این موضوعات دست‌آویزی برای انتحار و انفجار آن‌ها می‌گردد. 

نتیجه‌گیری

جامعه‌ی افغانستان بیش از چهار دهه است که از جنگ رنج می‌برند. خسارات بر‌جا مانده از جنگ بسیار گسترده است و هر روز ده‌ها قربانی دارد. این مقاله، پیش‌نیازها و راه دست‌یابی به صلح عادلانه در افغانستان را با روش کتابخانه‌ای مورد بررسی قرار داده است. مهم‌ترین یافته‌های این مقاله در دو بخشِ پیش‌نیازها و راه رسیدن به صلح واکاوی شده است. اسلام‌خواهی و وطن‌دوستی دو عنصر مهم و مشترک میان حکومت مستقر از یک سو، طالبان از سوی دیگر و مردم از سوی سوم قرار دارد. اگر برای رسیدن به این دو عنصر مهم اراده‌ی جدی برای رسیدن به صلح عادلانه و اجتناب از انحصارگرایی قومی و مذهبی افزوده شود و با عزت و کرامت انسانی و پذیرش مخالفان توام شود، امکان آمدن صلح عادلانه در افغانستان ممکن به نظر می‌رسد.

در عین حال، برای رسیدن به صلح راهکارهایی وجود دارد که جریان‌سازی گفتمان صلح، فعالیت جامعه‌ی مدنی، حکومت‌داری خوب، تداوم گفت‌وگو با مخالفان، خروج نیروهای خارجی، از بین بردن مظاهر بی‌بندوباری و فساد از جمله‌ی مهم‌ترین راهکارها برای رسیدن به صلح به حساب می‌آید.

فهرست منابع

1.        قرآن کریم.

2.        احمدی، محمد امین، (1398). تئوری چهارضلعی صلح، چگونه می‌توان با طالبان به صلح رسید؟ فصل‌نامه‌ی اندیشه‌ی معاصر، سال چهارم، شماره‌ی پانزدهم.

3.        ایوبی، حجت‌الله، (1391). ائتلاف جهانی علیه تروریسم برای صلح عادلانه، تهران: مجمع جهانی صلح اسلامی.

4.        برهانی، محمد جواد، سیره‌ی اجتماعی امام علی(ع)، چاپ نشده.

5.        خواتی، محمد شفق، (1398). چالش‌ها و پیش‌نیازهای صلح پایدار در افغانستان، فصل‌نامه‌ی اندیشه‌ی معاصر، سال چهارم، شماره‌ی پانزدهم.

6.        میرمحمدی، معصومه سادات، (1390). معرفت ادیان؛ مقاله‌ی مقایسه‌ای صلح پایدار در اندیشه‌ی انسان‌محور کانت و صلح عادلانه در اندیشه‌ی متفکران شیعی، سال دوم، شماره‌ی چهارم.

7.        https://en.wikipedia.org/wiki/Human_rights


[1] . محمدجواد برهانی، استاد حوزه و دانشگاه، نویسنده و مترجم.

[2] . قرآن کریم از باب نمونه این گونه گزارش کرده است: وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا (آل عمران، 123)؛ یعنی نعمت خداوند را بیاد بیاورید که زمانی باهمدیگر دشمن بودید و خداوند قلب‌های شما را مهربان ساخت و با همدیگر برادر شدید و شما [با جنگ و خون‌ریزی که به راه انداخته بودید] در شرف افتادن در گودالی از آتش بودید که خداوند شما را نجات داد.

[3] . social peace

[4] . حقوق بشر عبارت است از حقوق و آزادی‌های اساسی بشر که نمونه‌هایی آن اغلب به عنوان حقوق بشر مورد توجه قرار می‌گیرد. این حقوق، شامل حقوق مدنی و سیاسی مانند حق زندگی ، آزادی مالکیت، آزادی بیان ، برابر بودن در مقابل قانون و حقوق اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی از جمله حق کار و حق تحصیل می‌شود ( https://en.wikipedia.org/wiki/Human_rights)

جواب دهید